نامه فرماندار اهواز به امام صادق (علیه السلام)

 
نجاشی از چهره های شایسته و با ایمانی است که قدرت او را مست نکرد و به آفت غرور و غفلت و خودکامگی گرفتارش نساخت. عبدالله بن سلمان نوفلی آورده است که:
در محضر حضرت صادق (علیه السلام) بودم که غلام و پیام رسان نجاشی وارد شد و نامه فرماندار اهواز را به محضر آن حضرت تقدیم داشت که اینگونه بود:

نامه امام صادق (علیه السلام) به فرماندار اهواز

 
یحیی بن خالد برمکی از وزرای دستگاه عباسی و از عناصر خودکامه بود.
او یکی از منشیان خویش را به عنوان فرماندار و حاکم اهواز برگزید و با قدرت و امکانات به منطقه فرستاد.
این مرد پس از استقرار در اهواز به برخی از مردم از جمله جناب « یقطین» پدر علی بن یقطین مالیات سنگین و تحمل ناپذیری مقرر داشت به گونه ای که پرداخت آن برایش صعب و ناممکن می نمود.

نامه مبارک حضرت عسکری (علیه السلام) به جناب ابن بابوبه قمی

به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر
سپاس از آن خداوندی است که پروردگار جهانیان است و فرجام نیک از آن تقوا پیشگان و بهشت از آن یکتاپرستان و آتش دوزخ برای انکارگران حق است و ستم جز بر ستمکاران روا نیست و معبودی نیست جز خداوندی که بهترین آفریدگار است. و درود و سلام بر محمد و دودمان پاک او باد!
اما بعد:
ای ابوالحسن علی بن حسین قمی! که شخصیت بزرگوار و مورد اعتماد ما هستی و امید که خداوند تو را به انجام کارهایی که خود می پسندد موفق داشته و از سر مهر و رحمت خویش فرزندانی شایسته کردار روزیت سازد.

دستورالعمل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی

عالم ربانی و عارف كامل مرحوم میرزا جواد آقا ملكی تبریزی می نویسد:
پیامبر گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ سفارشهای مؤكد درباره طول سجود فرموده است و این امری است بسیار مهم. سجده طولانی نزدیكترین هیئت های بندگی است و به همین جهت در هر ركعت نماز دو سجده تشریع شده است. درباره ائمه اطهار ـ علیه السّلام ـ و شیعیانشان در مورد طول سجود مطالب مهمی نقل شده است.
در یكی از سجده های امام سجاد ـ علیه السّلام ـ بشمارش رفت كه هزار مرتبه فرمود: لا اله الّا الله حقّاً حقّاً. لا اله الّا الله تعبّداً و رقّاً لا اله الّا الله ایماناً و تصدیقاً.

تجدید نیّت‏

محمد عالم‏زاده نورى‏

مى‏دانیم که «نیت» روح عمل محسوب مى‏شود و عمل- هر چند صالح و هر چه بزرگ- تا به قصد رضاى خدا انجام نگیرد و مصداق بندگى او نگردد، در تکامل حقیقى انسان بى‏تأثیر است. آنچه ارزش واقعى انسان را تأمین مى‏کند، عبودیت است و هر عملى که نشان بندگى داشته باشد، براى آدمى ثمربخش است و براى آنکه عمل نشان بندگى داشته باشد، باید به نیت الهى انجام گیرد و رنگ خدایى داشته باشد.

بسم الله بگو و باور کن (شهید دستغیب)


اگر كسی باء بسم‌الله را از روی حقیقت و معرفت بگوید، اگر شنیدی روی آب رد می‌شود، باور كن كه راست و درست است، هر چه هست در باء بسم‌الله است، یعنی آدم خودش را در برابر جمیع امور نیازمند بداند. مثلا می‌خواهم حرف بزنم، بسم‌الله بگویم، یعنی به كمك خدا. چه اشخاصی كه شروع كردند به حرف زدن و یادشان رفت. عقیده به یاری خدا فقط، ایمان می‌خواهد، شوخی نیست. استعانت، حقیقت می‌خواهد، نه زبان بازی. به مدد خدا یعنی نه خودم، نه دیگری، فقط او. از هیچ كس كاری نمی‌آید، مگر خدا. این را تا آدمی خوب نفهمد ،كجا بهره می‌برد. محتاج به این است كه صفاتی پیدا كند. 

دعای مستجاب (شهید دستغیب)

«ای بشر! خودت را حساب كن، ببین مالك تو كیست؟ بگو همان كسی كه از شكم مادر تا اینجا مرا آورده است، آن خدای بزرگی كه اراده او در من حكمرواست نه خودم. من دلم می‌خواهد مثل همیشه موی سر و صورتم سیاه باشد، اما موها سفید و دندان‌ها ریخته و قوا ضعیف می‌گردد. سلطان برمن آن كسی است كه بدون میل من، بدون دلخواه من، آنچه بخواهد انجام می‌دهد. پادشاه من كسی است كه بر من حكم می‌كند بدون اراده من و من نتوانم تخلف كنم. بشری را پیدا كنید كه توانسته باشد از حكومت خدا فرار كرده باشد. و لا یمكن الفرارمن حكومتك «دعای كمیل» همه مخلوقند و مقهورند، مالكی نیست مگر خدا.

قلب اجاره ای (شهید دستغیب)

حیات از خداست، ‌حیات بدن و حیات دل، حیات بدن قوه‌ای است كه سرتاسر بدن را گرفته، زبان حرف می‌زند، چشم می‌بیند. اینها آثار آن قوه است، هر چند حقیقتش مجهول است، ولی از آثارش پی به آن می‌بریم. حیات دل را نیز خدا می‌دهد و دل زنده می‌شود. وَ مَن ك انَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یمْشِی بهِ فِی الناسِ كمَن مثَلُهُ فِی الظلُمَاتِ لَیسَ بخَِارِجٍ منْهَا (سوره انعام آیه 122)
نشانه‌اش این است كه از ذكر خدا لذت می‌برد. وقتی می‌گوید یا الله روحش شاد می‌شود. اگر این طور شد، می‌شود زنده‌دل، می‌شود بنده خاص خدا كه خدا برای او وعده‌ها داده است. 

خودت را دوست بدار (نصیحت دلنشین مرحوم دولابی -ره-)

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: خودخواهی خوب است. اگر انسان خودش را بخواهد، به ضرر خودش کار نمی‌کند و اعمالی که می‌داند یا شنیده برایش خوب است، انجام می‌دهد. اگر آدمی اهل معرفت باشد چیزی را که برایش نافع است از دست نمی‌دهد. پس خودخواهی چیز خوبی است، البته نه اینکه بیاید و به مردم ظلم کند و زور بگوید. نه! به معنای واقعی خودخواهی باشد. یعنی اول فکر کند. من چه کسی هستم که این قدر خودم را می‌خواهم؟ اگر کسی خود را شناخت به این ارزانی خود را از دست نمی‌دهد، خیر خواه خود است و راه رسیدن به خیر و صلاح خود را با کمی فکر کردن پیدا می‌کند و هیچ وقت به ضرر خودش کار نمی‌کند.

صفحه‌ها

اشتراک در نکته های ناب اخلاقی