تعریف خودسازی

سوال:

منظور از خودسازى چیست؟ آیا صحیح است که بگوییم اول باید خودسازى کنیم بعد به دیگران و جامعه خدمت کنیم؟

پاسخ: 

خودسازى به معناى تصحيح نيت‏ها و انگيزه‏ها و جهت دادن به رفتار و فعاليت‏هاى خود در راستاى هدف نهايى و قرب الهى است. برخلاف برداشتى كه از خودسازى مى‏شود، اين واژه هرگز به معناى محدود كردن تلاش و كوشش در دايره تنگ خود و تنها توجه به خود و بازماندن از صحنه فعاليت‏هاى اجتماعى و فرار از مسؤوليت نمى‏باشد.
خودسازى ايجاد هماهنگى و تعادل ميان فعاليت‏هاى علمى و عملى و بسيج كردن آنها براى نيل به سعادت حقيقى و رستگارى راستين است. ما بعد از تأمل و انديشه عميق در وجود خويش به عوامل و ابزراى كه در فطرت ما براى رسيدن به هدف آفرينش به وديعت گذاشته شده پى مى‏بريم؛ گرايش‏ها و كشش‏هاى درونى و باطنى براى نيل به اوج تعالى روحى و معنوى را كشف مى‏كنيم و روابطى كه ما را با ديگران پيوند داده و تقويت و تحكيم آنها ما را براى تكامل و صعود آماده‏تر مى‏سازد مى‏شناسيم، اكنون نوبت آن مى‏رسد كه ميان اين روابط و گرايش‏ها و نيروهاى به ظاهر ناسازگار و حتّى متضاد  همگرايى و آشتى و تعادل برقرار نماييم به گونه‏اى كه آينده آنها زمينه‏ساز تكامل و عروج معنوى ما و جهت آنها در راستاى خروج از جاذبه خاك و ورود به مدار قرب پروردگار باشد. اين تنظيم و شكل دهى و جهت بخشى الهى به تلاش‏ها و كشش، «خودسازى و تهذيب نفس» نام دارد.[1]
 
اهميت خودسازى
تهذيب نفس از جمله مسائل زيربنايى و مهمى است كه سخت مورد توجه و تأكيد دين مبين اسلام است. اين موضوع داراى نقش محورى و بنيادين در رسيدن به مراتب عالى انسانى و مدارج كمال دارد.
از ديدگاه قرآن كريم تزكيه و خودسازى عامل رستگارى و نجات و راه نيل به سعادت حقيقى است و از سوى ديگر، فساد اخلاقى ريشه هرگونه شقاوت و بدبختى‏است. خداوند در سوره «الشمس» پس از يازده سوگند جايگاه تهذيب و تزكيه را چنين بيان مى‏كند:
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّها»[2]؛ «فلاح و رستگارى بهره آن كسى‏است كه نفس خويش را تزكيه كند و نااميدى و محروميت از آن كسى است كه آن را آلوده سازد».
تهذيب نفس بزرگترين هدف پيامبران الهى بوده است. پيامبران آمدند تا اهميت و راه خودسازى و پرورش و تكميل نفس را به انسان‏ها بياموزند و در اين امر سرنوشت ‏ساز و حساس راهنما و مددكار آنها باشند.
 رسالت بزرگ سفيران الهى، اين بوده كه راه شناخت اخلاق زشت و كنترل و مهار كردن خواهش‏ها و خواسته‏هاى درونى را به انسان‏ها بياموزند و با انذار و تحذير، نفوس آنان را از بدى‏ها و زشتى‏ها پاك و پيراسته گردانند و با ترغيب و تشويق، نهال فضيلت‏ها و زيبايى‏ها و مكارم اخلاق را در زمين دل فرزندان آدم شكوفا و پرثمر سازند.
در اهميت تزكيه و تهذيب نفس همين كافى است كه خداوند بر بندگان مؤنش منت نهاده كه پيامبرى با هدف تزكيه نفوس براى آنها فرستاده است:
«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلالٍ مُبِينٍ»[3]؛ «خدا بر مؤنان منت نهاد كه رسولى از خودشان را در ميانشان برانگيخت تا آيات خدا را بر آنان بخواند و جان‏هاى آنها را پاكيزه نمايد و به آنان كتاب و حكمت بياموزد در حالى كه پيش از اين در گمراهى آشكارى بودند».
بزرگترين مربى اخلاق و نمونه عالى فضايل و زيبايى‏ها و تجسم كامل اخلاق ربوبى، رسول گرامى اسلام (صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏آله) هدف از بعثت و رسالتش را به كمال رساندن مكارم و فضايل اخلاقى مى‏داند: «إنَّمَا بُعثتُ لاتمِّم مَكَارم الاَخلاَق».[4]
حضرت صادق (عليه ‏السلام) در حديثى نورانى مى‏فرمايد: «خداوند متعال پيامبرانش را با مكارم اخلاق بر ديگران امتياز بخشيد. پس هر كس خود را آراسته به فضايل اخلاق يافت، خداوند را بر اين نعمت بزرگ شاكر باشد»[5].[6]
 عليرغم بى ‏توجهى ‏هايى كه در فرهنگ و مكتب‏هاى بشرى نسبت به مسئله انسان‏سازى وجود دارد و غالبا از آموزش و پرورش، تنها به تعليم و آموزش - آن هم در حوزه‏اى كاملاً محدود ـ اكتفا مى‏ شود، در حوزه دين و به ويژه دين مقدس اسلام نه تنها مسئله اخلاق و سازندگى شخصيت معنوى فراموش نشده بلكه از اولين و اساسى‏ ترين مسائل به شمار مى‏آيد.
از ويژگى‏ هاى بارز مكتب اسلام اين است كه در آن به سازندگى فردى و تهذيب جان توجه ويژه‏اى شده است و هرگز به بهانه برخى اصلاحات و رفرم‏هاى اجتماعى، كوشش در جهت سازندگى روح و جان را به باد فراموشى نمى‏ سپارد.
هدف از خودسازى
هدف از تهذيب نفس و تربيت اخلاقى، افزايش مراتب و درجات روحى و اشتداد وجود انسان در پرتو معرفت الهى است تا از اين رهگذر آمادگى و شايستگى لازم براى تقرب به خداوند را به دست آورد.
جوانى و خودسازى
در جوانى از يك طرف صفات مذموم و آلودگى‏ هاى روحى هنوز به طور كامل رسوخ پيدا نكرده و از طرف ديگر قدرت انباشته و انرژى سرشار جوانى، سلاحى كارآمد براى مبارزه با اين صفات منفى و ناپسند است. حال آن كه در سنين بالاتر هم از قدرت روحى انسان كاسته مى‏ گردد و هم ريشه صفات و ملكات نامطلوب استوارتر و ثابت‏تر مى‏ گردد و اين دو موجب مى ‏شود كه  مبارزه و ستيزه با آنها دشوارتر گردد.
مولوى اين موضوع را به زيبايى و در قالب تشبيه بيان كرده است:

تو که می گویی که فردااین بدان که بهر روزی که می آید زمان
آن درخت بد جوان تر می شود وین کننده پیر و مضطر میشود
خاربن در قوت و برخاستن خارکن در پیری و در کاستن
خاربن هر روز و هردم سبز و تر خارکن هر روز زار و خشک تر
او جوان تر می شود تو پیرتر زود باش و روزگار خود مبر
خاربن دان هر یکی خوی بدت بارها درپای خار آخر زدت[7]

بنابراين دوران جوانى، بهار تربيت و سازندگى و موسم تهذيب و تزكيه است. در اين سنين انسان چون مدت زمان طولانى ترى براى زندگى در پيش دارد، هر نوع اصلاح و خودسازى موجب مى‏شود كه انسان سال‏هاى طولانى از نتايج و آثار و بركات آن برخودار گردد و از آثار سوء تأخير در خودسازى و حسرت و افسوس فرصت‏هاى از دست رفته در امان باشد.
قدرت جسمى و توانايى‏هاى فراوان روحى در دوران جوانى، بهترين سرمايه سير و حركت و پوياى روحى است و ميزان موفقيت انسان در نظر سير تكاملى در سنين بالاتر به مقدار زيادى بسته به تلاش و حركت او در دروان جوانى است و اندوخته و سرمايه او همان چيزى است كه از روزگار طلايى جوانى برايش باقى مانده است.[8]
 در پاسخ به بخش دوم پرسش كه «آيا صحيح است كه بگوييم اول بايد خودسازى و بعد به ديگران و جامعه خدمت كنيم» مى‏توان گفت: اين پيشنهاد به يك معنا آن هم در موارد بسيار اندكى صحيح است، مثلاً درباره فردى كه صلاحيت‏ هاى معنوى، علمى، تجربه و تخصص لازم براى به عهده گرفتن برخى پست‏ها و منصب‏ها را ندارد، يا جوانى كه در آغاز راه خودشناسى و خودسازى است و يا شخصى كه جنبه ‏هاى عاطفى و احساسى او بر عقل و منطقش غالب است يا هنوز ازدواج نكرده و در بند اسارت شهوت و... است. در چنين مواردى شايسته است احتياط شود و در پست‏هاى خطير، نظير قضاوت و داورى، يا در برخى عرصه‏ ها و اختلاط‏ ها حاضر نشود.
ولى اصولاً از ديدگاه اسلام، طرح اين پرسش، جاى تحقيق و تأمل دارد زيرا بين خدمت و خودسازى، منافاتى نيست.
استفاده از زمينه ‏ها و مقام‏هاى اجتماعى، براى خدا، نه تنها با خودسازى در تضاد نيست كه از بهترين راه‏هاى خودسازى به شمار مى ‏رود. آيا انفاق، ايثار، حل مشكلات ادارى، اقتصادى، اخلاقى، عقيدتى و بهداشتى يا خشنودسازى مؤنان و... از بالاترين عبادت‏ها و ميدان خودسازى نيست؟[9]
هنر تقواى مثبت هنگامى است كه انسان با هواى نفس مبارزه و جنگ كند و پيروز گردد. آرى، حضور در اجتماع به صحنه‏ هاى گناهان اجتماعى و وسوسه رشوه، حرام خوارى، رياست پرستى و... نزديك‏تر است ولى هر كه بتواند از اين‏ها بگذرد خندان بود و ترك گناه است كه انسان را به مدارج و معارج عالى  مى‏ رساند.
ترك نگاه به نامحرم براى كور، هنر نيست، آن را تقواى منفى مى‏ نامند و تلاش براى ترك گناه در فضايى كه فرصت گناه هست، تقواى مثبت مى‏باشد.
كيفيت عملكردها نيز تابع انگيزه‏ هاست. آن كه به نيت خدمت به خلق خدا و به قصد تقوا و تقرب به صحنه اجتماع مى ‏آيد، به جاى رقابت، به رفاقت و به جاى حسدورزى به تلاش و غبطه و به جاى غرور به فروتنى و به جاى خودمحورى به بندگى و فداكارى و در يك كلمه: به جاى هوا به خدا مى ‏پردازد به مقامات خودسازى خواهد رسيد.
 
تاريخ بهترين آينه عبرت
در صحنه اجتماع عصر امامت، نمونه ‏هاى متنوعى داريم هم حضرات خديجه، زهرا و زينب (عليهماالسلام) و سلمان و ابوالفضل و مالك اشترها فراوانند و در مقابل عمر سعد، حرمله، ابوهريره‏ ها، بانيان جنگ‏هاى جمل، صفين و نهروان زياد بوده ‏اند.
چه خوب است كه زبان حال ما اين گونه باشد؛
من آن مورم كه در پايم بمالند نه زنبورم كه از نيشم بنالند
چگونه شكر اين نعمت گزارم كه زور مردم آزارى ندارم[10]
 
و شهيد مطهرى در نقد شاعر، چنين اصلاح مى ‏فرمايد:
نه آن مورم كه در پايم بمالند نه زنبورم كه از نيشم بنالند
چگونه شكر اين نعمت گزارم كه دارم زور و آزارى ندارم
 پی نوشت ها 
_________________________
[1]. ر.ك: مصباح يزدى، محمد تقى، به سوى خودسازى، چاپ اول، پاييز 80، ص 21.
[2]. شمس 91، آيات 10-9.
[3]. آل عمران 3، آيه 164.
[4]. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 282. 
[5]. همان، ص 283. 
[6]. ر.ك: استاد امينى، ابراهيم، خودسازى، انتشارات شفق، 1374، ص 13. 
[7]. مثنوى معنوى، دفتر دوم.
[8]. ر.ك: محمد على سادات، اخلاق اسلامى، ص 210.
[9]. ر.ك: مختارى، عبادت‏هاى اجتماعى، بوستان كتاب قم؛ مفاتيح الحيات، قم: اسرا. 
[10]. سعدى (به نقل از كتاب انسان كامل شهيد مطهرى).

http://akhlagh.porsemani.ir