نامه تاثیر گذار
تأثیر نوشتۀ شیخ
آقا سید علی خلخالی از شیخ جواد جواهری نقل کرد که عموی آقای جواهری مقروض میشود و به فکر میافتد که برای تأمین نیازهای خود، جهت تشرّف به آستان قدس رضوی سفری به ایران کند و علمای نجف، توصیههایی به افرادی که با آنها در تماساند بنویسند و ایشان با این توصیهها به ایران بیاید و نیاز وی برطرف گردد.
جهت این امر، آقا شیخ جواد جواهری نزد علما و مراجع میرود و توصیههای مختلف جهت افراد را میگیرد تا به عموی خود بدهد. چون در مسیر مشهد باید از شهر همدان رد شود، میپرسد که: شخصیت معروف همدان کیست؟ امیر افخم را معرفی میکنند. تحقیق میکند که وی با کدام یک از علمای نجف در تماس است؟ میگویند: شاید با آخوند ملا حسینقلی همدانی مرتبط باشد.
آقای جواهری به منزل آخوند ملا حسینقلی میرود. ایشان که بر روی تخته پوستی نشسته بوده، به آقا شیخ جواد احترام میکند و میپرسد که چه باعث شده که ایشان تشریف آوردهاند.
جریان را شرح داده، میگوید برای گرفتن توصیهای جهت امیر افخم خدمت شما رسیدیم، چون شما همدانی هستید.
ایشان میفرماید: او امیر است و ما رعیّت جزء هستیم و وضع سلطنتی او با ما کاملاً متفاوت است.
آقا شیخ جواد اصرار کرده، میگوید: نوشتن توصیه که ضرری ندارد.
آخوند، زبانۀ سیگاری را برداشته و بر روی آن چند کلمه مینویسد و لوله کرده به ایشان میدهد.
آقا شیخ جواد ابتدا فکر میکند که توصیۀ شیخ را دور بیندازد، لیکن منصرف شده، آن را داخل توصیهها میگذارد و همۀ توصیهها را به عمویش میدهد.
عموی آقا شیخ جواد با دیدن توصیۀ ملا حسینقلی اوقاتش تلخ شده، میگوید: ایرانیها میگویند عربها ... هستند، اما این توصیه نشان میدهد که خودشان این چنین هستند.
آقا شیخ جواد میگوید: شما این توصیه را داشته باشید؛ چرا که امیر افخم، اگر فحش هم بدهد به آخوند همدانی میدهد نه به شما. لذا عموی ایشان توصیۀ آخوند را به همراه میبرد.
بعد از مدتی عموی آقا شیخ جواد وارد همدان میشود و میبیند که بین مردم همه جا صحبت از امیر افخم است. به یاد توصیۀ آخوند افتاده، از محل امیر سراغ میگیرد. میگویند: امیر در محلۀ شَورَین زندگی میکند.
وی به آنجا میرود، میبیند کاخی در آنجاست و چه دستگاه سلطنتی و چه خدم و حشمی و از دیدن آنها مبهوت میشود. سؤال میکنند: چه فرمایشی دارید؟
میگوید: توصیهای از آخوند ملا حسینقلی به امیر دارم.
میروند و خبر میدهند. پس از مدتی میبیند وضع مجلس تغییر کرده و خدمه در جای خاصی قرار گرفتهاند. میفهمد که امیر میآید. امیر وارد میشود و سلام میکند. ایشان هم جواب میدهد.
امیر میگوید: شما از آخوند توصیهای دارید؟
وی زبانه سیگار را درآورده به امیر افخم میدهد.
امیر توصیه را گرفته، صلوات فرستاده و بر چشم خویش میکشد و این عمل را سه بار تکرار میکند و بعد زبانۀ سیگار را باز کرده، بلند میخواند:
«امیر جُند جهنم! برای نجات از عذاب جهنم، با جناب شیخ مساعدتی بنما، بلکه وسیلۀ غفران تو در روز قیامت فراهم شود.»
این توصیه را میخوانَد و شروع به گریه کردن میکند و حضار هم به گریه میافتند.
سپس امیر میگوید: بفرمایید برویم داخل.
وی را پیش انداخته و اطاق به اطاق تا اطاق امیر میروند.
آنگاه میگوید: چون شما عازم ارض اقدس هستید من شما را منصرف نمیکنم و الاّ از همینجا امکانات مراجعت شما را فراهم میکردم. سپس از مقدار دیون و قیمت منزل، سراغ میگیرد و دستور میدهد یک کیسه اشرفی میآورند و در جلو او میگذارند و به اندازۀ قرض و مخارج رفتن و برگشتن را همراه با اسب و یک همراه به وی داده، او را عازم مشهد مینماید.
وی پس از زیارت امام رضا علیه السلام به نجف مراجعت میکند و بقیۀ توصیهها را دور میریزد.
آقا شیخ جواد میگوید: با خبر مراجعت عمو به استقبال وی در وادیالسلام رفتم. دیدم لباس مرتب و وضع مرفهی دارد. علت را سؤال کردم. گفت: اجمال قضیه را اکنون میگویم و تفصیل را در منزل، اما اجمال قضیه آن که تمام این وضع مربوط به آن زبانۀ سیگار بود!