نهایت خضوع و خشوع آخوند ملا ابراهیم نجم آبادى
بدون این كه كسى او را بشناسد، از نجم آباد به تهران آمده و در یكى از مدارس، از طلبهاى ساكن در یكى از حجره ها پرسید: هم حجره مىخواهى؟
آن طلبه كه ظاهر بىپیرایه و افتاده آخوند را دید، گمان نبرد که ایشان، فردى از بزرگان علماء است. پس گفت: اگر كسى باشد كه به خدمت حجره مدد نماید، سبب فراغت من میگردد! آخوند با فروتنى و خاموشى مثل یك خادم به كار و خدمت به آن طلبه پرداخت و در حجره با یكدیگر روز و شب مىگذرانند به حدّى كه تازه وارد از حدّ دانش و مایه مصاحب خود آگاه و دیگرى بىخبر بود .