كاش به من سلام نمیكرد!
ظهر روزی از روزهای گرم تابستان مرحوم آقا سید جمال عبا را به سر انداخته و به طرف وادی السلام می رود. آقایی ایشان را می بیند و به همراه ایشان به راه می افتد. از شهر که خارج می شوند احساس میکنند که در عمودی از هوای خنک و لطیف و معطر قرار گرفتهاند.
مرحوم آقا سید جمال برنامهاش این بوده که وقتی به وادی السلام می رسیده ابتدا سر قبر بزرگان علم و تقوا از جمله مرحوم قاضی میرفته و بعد میآمده در مکانی که قبری نبود مینشسته و فاتحه و دعا میخوانده است.