آخوندها انگلیسی هستند
از نجف به تهران
آيت اللّه ميرزا احمد سيبويه فرمودند: وقتى از نجف خواستم به ايران بيايم، نزد آيت اللّه كشميرى رفتم و به خاطر سفرم استخاره اى نزد ايشان گرفتم.
ايشان فرمودند: به تهران برويد به نفع شماست. گفتم: آقا منزل چه مى شود؟ فرمود: تا برويد تهران، منزل هم درست مى شود. اتفاقاً همين طور هم شد. وقتى به تهران آمدم، منزل درست شده بود و در همين منزلى كه الان سكونت دارم قرار گرفتم و با فرصت كافى منزل نجف را فروختم و پول همين خانه را دادم.
آخوند انگلیسی
حضرت استاد فرمودند: روزى از نجف سوار اتوبوس شدم تا به زيارت كربلا بروم. دو جوان كه در صندلى نزديك من نشسته بودند با هم صحبت مى كردند و در ضمن اين جمله را يكى از آنها گفت: آخوندها انگليسى هستند!!
رفتم در گوش يكى از آن دو جوان كه هيچ آشنايى با آنان نداشتم، يكى از كارهاى خراب و بد او را متذكر شدم (كه چطور ما را نسبت انگليسى مى دهيد اما كار زشت خود را فراموش مى كنيد) آن جوان ساكت شد و ديگر چيزى نمى گفت. در كربلا وقتى از اتوبوس پياده شدم، آن جوان با حال غم و پشيمانى نزدم آمد و عذرخواهى كرد و گفت: چه كار كنم از اين كار بد دست بكشم؟!
گفتم: اين حرم سيدالشهداء (علیه السلام) است برو حرم توبه كن.
بد خلقی
آقاى تهرانى گفت: گاهى اوقات در منزل با خانواده بد خُلقى مى كردم چون به خدمت آيت اللّه كشميرى مى رسيدم، بدون اين كه مطلبى خدمت ايشان بگويم به من تذكر مى دادند!! نسبت به خانواده ام توصيه مى فرمودند، به طورى كه يقين حاصل مى كردم كه اطلاع از بد اخلاقى من در خانه دارد.
روستا
اهل علمى براى استاد نقل كرد كه شخصى در اصفهان به نام حاج على داراى صفات ممتازه و حالات غريبه بود. رسولى از طرف امام زمان (عليه السلام) آمد و شبى (وقت نماز مغرب) او را گرفت و با طىّ الارض به يكى از روستاهاى شيراز برد.
ميزبان، كشاورزى از دوستداران حقيقى حضرت بود. آن هنگام چند نفر از ياران حضرت حاضر شدند. او براى ياران از گردوهاى همان باغ آورد. براى حضرت فنجانى از غيب حاضر شد. مقدارى را خوردند و بقيه را به حاج على دادند كه ميل كند. بعد از پايان ملاقات، رسول حضرت او را به اصفهان بازگرداند. استاد فرمود: اگر مرا به اطراف شيراز ببرند و جايى بنشينم، چاى يا قهوه اى هم حاضر باشد، مى توانم بگويم كدام روستا بوده كه حضرت تشريف بردند.