آزادگی

متولی باشی شهر قم، برای انجام کاری نیم ساعت مانده به اذان ظهر به منزل آیت الله شیخ ابوالقاسم کبیر وارد شد و دید ایشان ماست را آب کرده و در آن نان ریخته و مشغول خوردن می باشد.

نامه ای در آورده بود که آیت الله حاج شیخ ابوالقاسم کبیر امضا کند و شاید می خواست سوء استفاده ای بکند.
ایشان چون متولی باشی این نامه را پیش شیخ گذاشته بودند تا امضاء کند، فرموده بود: خوراک ابوالقاسم اینهاست تا از این امضاها نکند و از امضای آن نامه امتناع ورزیده بود. آقا شیخ ابوالقاسم همیشه درخیابان که حرکت می کرد عبا روی سرش می کشید و حرکت می کرد و در حال حرکت مشغول نماز مستحبی بود.

 

منبع: کتاب ناگفته های عارفان و داستانهایی از علماء

موضوع سایت رویش: