آقای بهجت! شما طیّ الارض دارید؟
آمده بود جلو و تا فرصتی بین سوالات پیدا شد، پرسید: آقای بهجت! شما طیّ الارض دارید؟
همه منتظر پاسخ حضرت آقا بودند. اگر آقا می فرمود: (نه) که دروغ بود و پاسخ (آری) هم با مرامشان جور در نمی آمد. بعد از چند ثانیه فرمود:
آن وقتی که ما نجف بودیم، بقال های نجف هم طیّ الارض داشتند...
نفس ها آزاد شد، لبخند نشست کُنج لب ها......
در حکایت جالب دیگر آمده است:
رسیده بودم سر دو راهی انتخاب، یک طرف پیشنهاد رفتن به آذربایجان و تدریس در مدرسه دینی باکو بود و طرف دیگر مسئولیتی سنگین و رنگین در همین قم خودمان.
این که از فضای معنوی قم دور شوم و در باکو که فضایش با قم زمین تا آسمان فرق داشت، زندگی کنم، نگرانم می کرد. برای مشورت نزد آیت الله العظمی بهجت_رضوان الله علیه_ رفتم. با خودم گفتم: خب معلوم است که می فرمایند بمان قم....
ایشان که صحبت های بنده را شنیدند، فرمود:
طبیب باید آن جا برود که مریض زیاد است، بروید باکو.
دوباره تاکید کردم و گفتم: اگر از امور معنوی دور شوم چه؟
محکم فرمودند: نخیر آقا ! ویرانی های آن جا را در نظر بگیرید، خیال می کنید سیر و سلوک به این است که تسبیح هزار دانه دست بگیرید و ذکر بگویید؟ سیر و سلوک این نیست آقا، بروید.....
http://aramesheabadi.persianblog.ir/post/1031/