آقا مصطفی خمینی (ره)

بعد از اينكه فرردين سال 1359 به ايرن آمديد، امام خمينى‏قدس سره چه سؤالى از شما كردند؟ گفتند: ايران را چطور ديديد؟ گفتم: تاريك است.
درباره منزل مسكونى چه فرمودند؟ گفتند: از خريد خانه مضايقه نكن، برايمان همين خانه (خيابان دورشهر خيابان صدوق قم) را خريدند.
امام خمينى(ره) را چطور ديديد؟ شخص بزرگى بود، نظير نداشت. اراده عجيبى  داشت. مستقيم دركار بود. ثبات داشت، كأنّه  مى‏ديد، از آرامش برخوردار بود.
در كربلا شما ايشان را ديديد و گفتيد: شما را دوست دارم؛ ايشان هم چيزى به شما گفتند، آيا يادتان هست؟ نه.
 با امام خمينى رفيق بوديد؟ بله، ارادت داشتم.
 ايشان در نجف به شما گفتند: در نجف دفن مى‏شود؟ بله، من در جواب گفتم: به ايران مى‏روى و در آنجا دفن مى‏شوى.
 
با مرحوم امام (خمينى) هم كه آشنايى داشتيد در نجف؟
 ج: بله. به من عقيده داشت. خيلى، علاقه داشت. يك روز دنبالم فرستاد. رفتم پيشش. مى‏پرسيد: اوضاع چه‏طور مى‏شود؟ اوضاع ما چه‏طور مى‏شود؟ خواب ديده بود كه در نجف مُرده و دفنش كردند. گفتم: نه! شما در ايران فوت مى‏كنيد و در ايران دفن مى‏شويد.
اين جريان مربوط به نجف است؟
 ج: بله مربوط به نجف است.
 
جناب استاد در نجف اشرف به حكومت بعثى‏ها بى‏اعتنا بود و سبب هجرت ايشان از عراق به ايران بخاطر بدگوئى درباره صدام شد.
روزى صحبت از امام خمينى قدس سره شد فرمودند: در بعضى مجالس مانند مجالس فواتح، روساى بعث كه مى‏آمدند همه به يك نوعى به ايشان نگاه مى‏كردند، اما ايشان با اراده مستحكم هيچ توجهى به آنان نمى‏كردند.
 
رابطه شما با امام خمينى چطور بود؟
 ج: فرمودند: علاقه زيادى به من داشت.
 
آقا مصطفى خمينى شاگرد شما بودند؟
 ج: آقا مصطفى رفيق من بود.
 
آقا مصطفى خمينى‏قدس سره به شما درباره رفتن به ايران چه گفت؟ ايشان از من سؤال كرد: آيا در آينده حكومت ايران هستم؟ گفتم: نه، آنجا نيستى.
 
اگر نظرتان باشد يك‏بار فرموديد: كربلا ايشان را در صحن ديدم. دست گذاشتم روى شانه ايشان، گفتم به اين حسين‏عليه السلام من دوستتان دارم؟
 ج: گفتم، به اين حسين! دوستت دارم.

منبع: http://erfanekeshmiri.ir/pages/solook

موضوع سایت رویش: