اخلاق عينی و ذهنی، نسبيّت اخلاق

آیا اخلاق عینی است ؟ وجایگاه نسبیت در اخلاق چگونه است ؟ 2.آیا چیز خوب ، خوب است به خاطر این كه خدا آن را خواسته ؟ یا خدا چیزی را به خاطر این كه خوب است می خواهد؟

پرسشگر عزیز؛ در فلسفه اسلامی سه دیدگاه عمده درباره عینیت و ذهنیت ارزش ها و احكام اخلاقی وجود دارد كه به شرح ذیل میباشد:

1-ارزش ها اموری عینی و حقیقی بوده و نقش انسان نسبت به آن ها ادراك محض است؛به عبارت دیگر خوب و بد از دسته معقولات اولی یا مفاهیم ماهوی است.به نظر میرسد متكلمان معتزلی و همچنین متكلمان آغازین شیعه بر این باور بوده اند.

2-ارزش یك امر قراردادی محض است ،مثلاً خوب یعنی آنچه به صورت قرارداد در جامعه مرسوم شده و مردم آن را قبول كرده اند و بد یعنی آنچه مرسوم و مورد قرارداد نیست.در این معنا خوب و بد دارای ما بازاء عینی نیست.این نظریه مورد اعتقاد بسیاری از فلاسفه از جمله ابن سینا وتمامی منطق دانان بوده است.در دوران معاصر ،این نظریه به شكلی نوین وبا نام نظریه « اعتباریات »توسط علامه طباطبایی مطرح شده است.

3-ارزش ها اموری عینی هستند ،اما مانند مفاهیم ماهوی نیستند كه ما بازاء عینی داشته باشند بلكه امور خارجی بدان ها متصف و ارزش ها از آن ها انتزاع میشوند؛به عبارت دیگر ارزش ها از سنخ معقولات ثانی فلسفی هستند. فلاسفه معاصر مسلمان اكثراً پیرو این نظریه اند.

مطلق بودن اخلاق و عدم نسبیت:
نسبی بودن اخلاق بدین معناست كه ارزش ها و اصول اخلاقی ثابت و پایدار نیستند بلكه با تغییر شرایط و فرهنگ ها،‌ اخلاقیات هم تغییر خواهند كرد. نسبیت در اخلاق یعنی اینكه هیچ خُـلقی به طور كلی و مطلق خوب یا بد نیست. یك صفت در یك زمان و مكان خاص ممكن است خوب باشد و در شرایطی دیگر ممكن است بد باشد.( مجموعه آثار شهید مطهری، ج16، ص77 و ج21 ص184). اگر جامعه ای كاری انجام داد كه از نظر ما و جامعه ما بسیار ناپسند و زشت شمرده می شوند، ما نه تنها حق نقد آنان و مخالفت با باورهایشان را نداریم بلكه باید آنان را مورد تحسین نیز قرار دهیم. در مقابل نسبیت گرایی، مطلق گرایی است. مطلق بودن اخلاق بدین معناست كه اصول اخلاقی ثابت و پایدار است. این اصول و ارزش ها نه تنها تابع شرایط و زمان و مكان نمی باشند بلكه به هیچ عنوان قابل تغییر نیز نیستند.
طرفداران نسبیت اخلاق مثال هایی را به عنوان دلیل یا مؤید ذكر می كنند كه طرفداران اطلاق جواب خوبی برای این مثال ها دارند.
شهید مطهری معتقد است طرفداران نظریه نسبیت اخلاق، مفهوم واقعی اخلاق را درست درك ‏نكرده اند (سیری در سیره نبوی، ص 89. به نقل از مقاله نسبیت اخلاق از دیدگاه شهید مطهری‏رحمه الله، حسینعلی رحمتی) و به عبارتی خلط بین مفهوم و مصداق كرده‏اند، یعنی توجه نكرده‏اند كه آنچه در باب حق و عدالت و اخلاق متغیر است، ‏شكل اجرایی و مظهر عملی آن‏ها است نه حقیقت و ماهیت‏شان(ختم نبوت: م.آج‏3، چاپ دوم، 1372، ص 184. به نقل از مقاله نسبیت اخلاق از دیدگاه شهید مطهری،‌ حسینعلی رحمتی)
یك سوال و پاسخ: اگر قواعد اخلاقی برای همیشه ثابت هستند چرا ما گاهی اوقات دست از این اطلاق برداشته و آن را زیر پا می گذاریم. به عنوان مثال ما در برخی اوقات دروغ گفتن را جایز می دانیم. این به معنای مطلق نبودن قواعد و ارزش های اخلاقی نیست؟
جواب این است كه دروغ ذاتا خوب نیست و یك ضد ارزش است. سخن در این جاست كه برخی اوقات به خاطر یك مصلحت مهم تر باید به این مقدار از دروغ تن داد و این یك استثنا است. وجود استثناء به دلیل مصلحت اقوی باعث نسبیت اخلاق نمی شود و با آن منافات ندارد.
سؤالی از شما دارم، آیا شما اسیری كه در جنگ، تمامی اسرار كشورش را به دشمن، صادقانه لو دهد را ستایش می كنید؟‌ هیچ انسانی به این شخص آفرین نمی گوید، زیرا فطرت هیچ انسانی این صداقت را ارزش نمی داند. دروغ از نظر شرعی مفسده دارد و حرام است، ولی گاهی به خاطر حفظ نظام كه مصلحت بالاتری است واجب می شود، این باعث نمی شود كه دروغ در این موارد كار نیك و اخلاقی و ارزشی تلقی شود، بلكه ضد ارزشی است كه در این موقعیت به خاطر مصلحت قوی تری انجام آن شرعا واجب شده است.

اماپاسخ سوال دومتان كه پیرامون حسن و قبح ذاتی افعال است: بخش اول این سوال نظر اشاعره می باشد و بخش دوم سوال دومتان نظر عدلیه ( شیعه و معتزله ) است.

بنیان باور به مسئله عدل الهی، مسئله حسن و قبح عقلى است. این مسئله یكی از محوری ترین مباحث كلامی است كه با مسئله عدل الهی ارتباط بسیار نزدیكی دارد. این مسئله نیز از ‏ موارد اختلافی میان عدلیه و غیرعدلیه است. قائلین به حسن و قبح عقلى معتقدند انسان مى تواند مستقلاً و با نظر به ذات برخى از افعال ـ از جمله افعال خداوند ـ درباره حسن یا قبح آنها داورى كند. به همین دلیل است كه انسان می تواند عقلاً بفهمد كه عدل حسَن و ظلم قبیح است. در مسئله حسن و قبح ذاتی، آنچه بیشتر مورد نظر است یعنی عملی حسن است كه فاعل آن مستحق مدح و ثواب است و عمل قبیح عملی است كه فاعل آن مستحق ذم و كیفر است.

بنابراین، مسئله حسن و قبح بطور خلاصه این است كه: «آیا اعمال دارای صفت ذاتی حسن و یا صفت ذاتی قبح هستند» به عبارت دیگر، اگر خداوند نمی گفت دروغ بد است، می توانستیم با عقل خود بفهمیم كه دروغ بد است؟ اگر خداوند نمی گفت راستگویی خوب است، آیا می توانستیم با عقل خودمان خوبی آن را بفهمیم؟

عقل، پاره ای از امور را مستقلا درك می كند و نیز ترتب ثواب و عقاب و استحقاق بهشت و جهنم را بر اثر فهم ارتباط بین آن ها تشخیص می دهد، بدین گونه كه به نظر عدلیه، احكام تشریعی خداوند (احكام واجب، حرام و ....) ریشه تكوینی دارند. یعنی احكام الهی مبتنی بر اموری واقعی هستند و بصورت دلبخواهی وضع نشده اند. هر حكمی همانند هر عملی از یك باطن برخوردار است و خداوند در امر و نهی خود آنها را مد نظر قرار داده است. رابطه میان خوبی و بدی با یك عمل رابطه ای حقیقی و ذاتی است. به همین دلیل عقل، می تواند این رابطه واقعی را درك كند و بفهمد كدامیك مستحق مدح و كدامیك مستحق ذمّ هستند.

ما (شیعه) قائل به حسن و قبح عقلى هستیم، یعنى بر این عقیده‏ایم كه حسن و قبح افعال عقلى و ذاتى است. پاره‏اى از افعال ذاتاً نیكو و بایستنى بوده و برخى ذاتاً قبیح و نبایستنى هستند. عقل ما با قطع نظر از خطاب شارع، مى‏تواند درك كند كه افعالى بایستنى است و باید بر انجام آنها قیام كرد و افعالى قبیح و نبایستنى است كه باید آنها را ترك نمود. از آنجا كه حكم عقل ثابت است و معیار ثابتى دارد و در ادراك خود، نه ظرف و قید را دخیل مى‏داند، نه شخص ادراك كننده را صفات بایستنى و نبایستنى كه براى افعال مطرح مى‏كند دائماً ثابت است و براى همه ثابت و یكسان خواهد بود. یعنى اگر عقل گفت «عدل نیكو است» همیشه و براى همه چنین مى‏گوید؛ و اگر گفت «ظلم قبیح است» نیز همچنین.
بر این اساس، به اعتقاد ما خداوند عادل است و ظلم نمى‏كند. خداوند نیك‏كردار است و اعمال بد از او سرنمى‏زند؛ چرا كه ظلم و اعمال زشت و صفات ناپسند، به حكم عقل قبیح است و باید آنها را ترك نمود. به تعبیر دیگر آنچه عدل است خدا می كند و از همین رو آنچه می كند عدل است، زیرا و از آنجا كه خداوند متعال حكیم و عالم على‏الاطلاق است، بهتر از هركسى قبح این افعال را (كه ذاتىِ آنها بوده و مقید به قید و ظرف زمانى و مكانى خاص و ادراك كننده مخصوص نمى‏باشد) درك فرموده، از انجام آنها دورى مى‏نماید. به بیان دیگر، انسان درك مى‏كند كه قیام به عدل و هر فعل بایستنى، براى هر كسى كمال است و ارتكاب ظلم و هر فعل نبایستنى براى هر كسى نقص. خداوند متعال نیز به عنوان حكیم على الاطلاق این مسأله را درك مى‏كند. و بر اساس حسن و عدل عمل می نماید:

1. حسن و قبح به معنای ملائم با نفس و منافر با نفس:
یعنی حسن آن چیزی است كه انسان از آن نفرت ندارد بلكه از آن لذت می برد و برای او لذت بخش است مانند منظره زیبا, غذای لذیذ, صوت دلنواز. و قبیح چیزی است كه مورد نفرت انسان می باشد و با انسان ملائمت ندارد؛ همچون منظره زشت و كریه, غذای فاسد و نامطبوع. و نیز برخی چیز ها با توجه به نتیجه آن ها برای نفس لذت بخش یا نفرت آور است. كه گاهی بی واسطه است و گاهی با واسطه است. مثلا چیزی در ابتدا نفس میلی بدان ندارد اما با توجه به نتیجه آن, آن چیز لذت بخش است مانند داروی تلخ كه پزشك تجویز می كند و ما می گویم این دارو حسن است چون نتیجه آن لذت بخش است. و با مثلا مواد سمی كه در ابتدا نفس از آن نفرتی ندارد و رنجشی را در خود حس نمی كند اما با حصول نتیجه آن نفس بسیار از آن منزجر و متنفر می شود. لذا می گوئیم ماده سمی قبیح است یعنی ماده سمی نفرت آوراست. (باتوجه به نتیجه آن). و به قول قوشجی یكی از شارحان كتاب معروف «تجرید العقاید» خواجه نصیر الدین طوسی, از این مورد تعبیر به مصلحت و مفسده می كند. بدین معنا كه آنچه دارای مصلحت است, حسن است و ملائم بانفس است و لذت بخش است و آنچه دارای مفسده است قبیح است و نفس از آن نفرت دارد. مثال دیگر مانند: صدق وكذب, كه این دو را اگر با توجه به نتیجه شان بسنجیم در صورتی كه نتایجشان ملائم بانفس باشد و مصلحت داشته باشد حسن است چه صدق باشد و چه كذب. اما اگر نتیجه آن نفرت نفس باشد مفسده دارندو قبیح است.

2. حسن و قبح به معنای كمال و نقص:
بدین معنا كه هر چیزی كه كمال است حسن است همچون علم, قدرت و...به عبارت دیگر علم حسن است یعنی كمال است. و آنچه نقص است قبیح است مانند: جهل, عجز و ناتوانی و... بدین صورت كه جهل قبیح است یعنی جهل نقص است. كه این معنا از حسن و قبح و معنای قبلی آن مورد نزاع نیست و انسان بدون حكم شرع قادر به درك آن است.

3. حسن یعنی فعلی كه همه عقلا فاعل آن را مدح كنند و او را مستحق ثواب می دانند. و قبیح یعنی فعلی كه همه عقلا فاعل آن را ذم می كنند و او را مستحق عقاب می شمارند.
حسن و قبحی كه محل بحث میان دو گروه است این مورد است كه: آیا عقل می تواند درباره افعال انسان حكم صادر كند, بگوید: فلان كار خوب است و فلان كار بد است؟ در این جا سخن از اشیاء و اشخاص نیست, بلكه سخن از افعال و عناوین آنهاست. اشاعره بر این باورند كه این قسم از حسن و قبح را عقل درك نمی كند و وضع آن به دست شارع است. اگر شارع مقدس, به چیزی امركرد, كشف می كنیم كه آن حسن است و اگر از چیزی نهی كرد, می فهمیم آن چیز قبیح است. این گروه, عقل را زیر مجموعه سنت قرار دادند؛ زیرا عقل در این صورت, كاشف از امر و نهی شارع است, نه مبتكر و نوآور. به عبار ت دیگر حسن و قبح ذاتی افعال نیست تا عقل با نظر بدان ذات حسن بودن یا قبیح بودن آن را درك كند. در مقابل گروه دوم (شیعه و معتزله) معتقدند كه حسن و قبح بدین معنا عقلی است و در واقع منظورشان این است كه فعل, بدون این كه نیازی به حكمی از طرف شارع باشد می تواند حكم به قبیح یا حسن بودن آن بكند, در واقع در این جا حسن و قبح ذاتی آن فعل و عمل است. در واقع بر اساس نظر گروه دوم (شیعه و معتزله) عقل قادر به قانون گذاری و وضع قانون است و می تواند حكم كند كه شارع هم همین نظر و حكم را دارد. بنابراین وقتی عقل حكم می كند كه ظلم قبیح است می تواند بگوید كه شارع هم چنین حكمی را دارد و لذا كار قبیح انجام نمی دهد- یعنی ظالم نیست. و عدل حسن است بدین معنا كه شارع نیز می گوید عدل حسن است- هر چند حكمی به ما از جانب او در این مورد نرسد- و او كارش را روی عدل انجام می دهد. ام اشاعره كه حسن و قبح عقلی به معنای سوم را رد می كنند و می گویند در این جا حسن و قبح شرعی است نه عقلی, و عقل منهای شرع قادر به درك آن نیست. دیگر توان این بر قراری میان حكم عقل و شرع را ندارند و قادر نیستند در محدوده دین و شریعت دست به وضع قانون بزنند و بگویند شارع هم همین حكم را دارد و در صورت فعل یا ترك, به تو ثواب یا جزای می دهد. هرچند قبیح بودن ظلم و حسن بودن عدل را به دو معنای قبلی اثبا ت می كنند. اما آنگاه كه می گویند عدل حسن است و عادل خوب است و یا ظلم قبیح است و ظالم بد است, نمی توانند در مورد این كه اگر فردی فعل عادله انجام داد, آیا نزد شارع ثواب نیز دارد و در صورتی كه فعل ظالمانه انجام داد آیا شارع نیز او را مورد عقاب قرار می دهد, در مورد چنین اموری قادربه سخن گفتن و اظهار نظر كردن نیستند. از این رو اگر فعلی از خداوند صادر شد به این معنا كه این فعل ذاتا خوب است و یا اگر خداوند چیزی را نهی كرد در مورد این كه این فعل ذاتا بد است نمی توانند سخن بگویند. و این احتمال را می دهند كه ممكن است خداوند عدل را زمانی امر كند و حسن باشد و زمانی دیگر ترك كند و قبح گردد.

برای مطالعه بیشتر ر.ك:

- فلسفه اخلاق،‌ شهید مطهری
- نقد وبررسی مكاتب اخلاقی، محمد تقی مصباح یزدی،
- فلسفه اخلاق، محمد تقی مصباح یزدی
- علامه حلی, كشف المراد
- فاضل قوشجی, شرح تجرید العقاید
- جوادی آملی, دین شناسی
- مهدی حائری یزدی, كاوش های عقل عملی.

- سبحانی، سید جعفر، محاضرات فی الالهیات، قم، مؤسسه الامام الصادق(ع)، 1420ه‍

- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1388

http://akhlagh.porsemani.ir/content/%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82-%D8%B9%D9%8A%D9%86%D9%8A-%D9%88-%D8%B0%D9%87%D9%86%D9%8A-%D9%86%D8%B3%D8%A8%D9%8A%D8%AA-%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%8

 

موضوع سایت رویش: