الهام

خدايا چه خوش است خاطرهاى الهام در يادآورى تو». در واقع «الهام» نوعى اعلام است كه بر دل عارف مى‏آيد، گاهى به توجه و گاهى بى‏اكتساب و توجه، در واقع وارد غيبى است كه بر قلب مى‏نشيند.
 الهام اگر رحمانى باشد فيضى از حق بر دل سالك الى اللّه است، و اگر شيطانى باشد از القائات شيطان و وساوس است و جنبه نفسانى دارد. تفريق ميان اين دو براى مجتهدين از سالكين كمى مشكل و براى عموم مشكل‏تر است. استاد حاذق است كه در تبيين نوع الهام مى‏تواند سالك را متوجه كند و او را اگر شيطانى و نفسانى باشد نجات بدهد.
 براى نمونه چند مورد از الهامات حضرت استاد را نقل مى‏كنيم.
 اول: در زمان تدريس در نجف اشرف، يكى از شاگردان ايشان در اثر كمبود وقت با حالت جنب و غسل نكرده به درس استاد (در مسجد ترك‏ها اما پشت در) شركت مى‏كند، استاد فوراً نهيب مى‏زند به او متذكر مى‏شود كه با حالت جنابت نبايد انسان در درس شركت كند و او سريع بلند مى‏شود و مى‏رود.
 دوم: قريب پانزده سال قبل استاد مريض مى‏شوند و خانواده‏اش ايشان را در تهران به بيمارستان مى‏برند. دكترى به نام... مى‏گويد شما نبايد سيگار بكشيد. ايشان مى‏فرمايد: حكم نيست، دكتر مى‏گويد: اگر فلان مرجع بگويد، استاد چون مجتهد بودند و تقليد نمى‏كردند، مى‏گويند: حكم نيست، مگر ولى امرم (امام زمان‏عليه السلام) بفرمايند. مى‏گويد: اگر ولى امرت بگويد؟ مى‏فرمايد: اگر لبخند بزند كه مشكلى نيست و اگر با عصبانيت و تندى به من نگاه كند انا للّه و انا اليه راجعون.
 براى روز ديگر، دكتر ايشان را ويزيت مى‏كند باز مطالبى ديگر مى‏گويد: از جمله شما آخوندها فقط مسائل حيض و نفاس و مانند اينها را مى‏دانيد؟!
 استاد فرمودند: به غيرتم برخورد كرد و به الهام گفتم: چرا به اين دختر پرستار خيلى علاقه داريد لكن ايشان حاضر به تمكين نمى‏شود، دكتر رنگش پريد، سكوت كرد و ديگر چيزى نگفت!
 سوم: يكى از تلامذه مى‏گويد: يك روز صبح تنها در منزل مسكونى قم در حضورش بودم، سكوت حكم فرما بود. بعد از مدتى استاد رو به من كرد و گفت: الآن مادرت را غم عالم فرا گرفته است، گفتم: مادر من؟
 فرمود: آرى، با اين كه مادرم در شهرستان زندگى مى‏كرد، بسيار تعجب كردم. بعد از مدتى به شهر خود رفتم و آن گفته استاد را فراموش كردم. با مادرم گفتگو مى‏كرديم وسط حرف‏ها قضيه‏اى دردناك را نقل كرد و گفت در آن روز انگار غم عالم مرا گرفته بود، سريع به ياد حرف استادم افتادم و به آن تاريخ كاملاً مطابقت داشت، فهميدم استاد به الهام درست فرمودند.
 چهارم: گفتند در تهران كسى بعضى روحيات استاد را نديده گفته بود و وقتى به ملاقات آمده بود، استاد فرمود: اولاً شما مسلمان نيستى، ثانياً در كارى به شوهرت خيانت كردى، تا اين را فرمود رنگ از صورتش پريد.

 

منبع: http://erfanekeshmiri.ir/pages/solook

موضوع سایت رویش: