بسم الله بگو و باور کن (شهید دستغیب)
اگر كسی باء بسمالله را از روی حقیقت و معرفت بگوید، اگر شنیدی روی آب رد میشود، باور كن كه راست و درست است، هر چه هست در باء بسمالله است، یعنی آدم خودش را در برابر جمیع امور نیازمند بداند. مثلا میخواهم حرف بزنم، بسمالله بگویم، یعنی به كمك خدا. چه اشخاصی كه شروع كردند به حرف زدن و یادشان رفت. عقیده به یاری خدا فقط، ایمان میخواهد، شوخی نیست. استعانت، حقیقت میخواهد، نه زبان بازی. به مدد خدا یعنی نه خودم، نه دیگری، فقط او. از هیچ كس كاری نمیآید، مگر خدا. این را تا آدمی خوب نفهمد ،كجا بهره میبرد. محتاج به این است كه صفاتی پیدا كند.
به بركت این ماه رمضان حجابها از پیش چشم دلش عقب برود، حجابهای ظلمانی خودبینی از بین برود، كمكم نزدیك گردد به بركت روزهایش، به بركت سحرها و افطارها و ذكرهایش. در مناجاتها خدای را نزدیك میبیند و همه هستیها را وا مینهد. تمام قدرتها محو در قدرت او، قدرت تنها مال خداست، قدرت در مخلوق عاریه است. معنی باء كه واضح شد، «بسم» یعنی به نام الله، الرحمن، الرحیم. این سه اسم مبارك، اسم اعظمند.
در روایت است بسمالله الرحمن الرحیم به اسم اعظم نزدیكتر است از سیاهی چشم به سفیدی چشم، اعظم اسماء الهی، الله است، یعنی خدائی كه تمام هستیها از اوست، تحقق هر حادثهای از اوست. هر چه كمال است از اوست، مخلوق به خودی خود هیچ چیز ندارد، چنان كه اصل وجودش از خودش نیست، كمالاتش هم از خودش نیست من كه یك مشت خاك بیش نیستم. جوان عزیز! مگر غیر از خاكی؟ باورت شود كه یك مشت خاك هستی انشاءالله. بعد از 120سال دیگر سر قبرت را بردارند در قبرت چیست؟ قبلا خاك صحرا بودی، حالا كاهو شد، عدس شد، نخود و لوبیا شد.
ای همه هستی ز تو پیدا شده خاك ضعیف از تو توانا شده
زیر نشین علمت كائنات ما به تو قائم چو تو قائم به ذات
دل از غیر خدا بریده، بگو یا الله! آدمی خدا را به هستی مطلق و خود و همه را به نیستی مطلق بشناسد، آن وقت بگوید یا الله! روایتی دارد كه از رسول خدا خواستند آقا! اسم اعظم را یاد ما دهید، فرمود: «اقطع عن غیره و قل یا الله» دل از غیر خدا ببر و بگو یا الله تا بدانی غیر از خدا همه عاجزند. باورت نمیشود، یك سری به گورستان برو. مال پانصد سال قبل، صد سال قبل. دارالسلام از هزار سال قبل و از قبرستانهای قدیم شیراز است. آن قدر كدخداها، و سرهنگها در آنجا خوابیدهاند همه نوع و همه صنف. كسانی بودندكه دعویها داشتند، قلدریها میكردند، رفتند جای اصلی. پس الان كه روی خاك هستی، گول نخور. تو هم به زودی به آنجا میروی. این همه من من نگو. تو ضعیف و ذلیل هستی،. دل ببر از همه و بگو یا الله».
آنچه پس از اندكی مطالعه در مباحث ایشان و شناخت اندكی از اخلاق ایشان به دست میآید، این است كه این شهید بزرگوار تمام هم و غمش این بود كه به انسان بفهماند كه به خودی خود چیزی نیست و هر چه هست و هر چه دارد از خداوند متعال است. او دعا كردن را نه در حد لقلقه زبان یا عادت، بلكه در حد فهم و درك با تمام وجود و در تمام شئونات زندگی جاری كردن میداند. چنین انسانی كه خود را دائما در پیشگاه ذات اقدس الله میداند و دائم به این نكته توجه دارد كه: «ای مردم! انتم الفقرا و الله غنی حمید. ای مردم! شما محتاج هستید و ذات اقدس الله از همه بینیاز است» و دائماً در حال استمداد و یاری جستن از اوست، زندگی چنین انسانی در آگاهی دائم از دعا و نیایش با خدای متعال است.
این استاد بزرگ اخلاق رحمهالله علیه با تاسی از جد بزرگوار خود حضرت سید ساجدین استغاثه و یاری جستن از خداوند را در تمام حالات، ملكه خود كرده و به آثار گرانبهای به یاد خدا بودن به خوبی واقف بوده و سعی كرده تا با كلماتی ساده و لحنی دلنشین كه از سویدای دل پاك او برخاسته است، دست تعالی انسانهای مشتاق و كمالطلب را گرفته و به پیش برد. او با توجه به این حدیث كه خداوند جل و علا به حضرت عیسی (ع) فرمود: «حتی نمك طعامت را هم از ما بخواه»، به ما میآموزد كه از كوچكترین مسائل تا بزرگترین مسائل زندگی خود را به خدا بسپاریم و از او مدد جوئیم. او كه حلاوت ذكر خدا را چشیده است، سعی و تلاشش بر این است كه به ما انسانهای خاكی بفهماند لذایذ واقعی ماورای این لذایذ حیوانی هستند و ذكر او برای انسان شرافت و عزت میآورد و تمام دردهای لاعلاج بشری در سایه ارتباط و انس با او التیام مییابد. او پس از اینكه ما را از خودبینی و خودخواهی و صفات رذیله دور میكند و با هستی مطلق پیوند میدهد، راه رسیدن به قرب و حضور او را به ما نشان میدهد.
سیره علمی و عملی او ارتباط دائم با دعا و نیایش با خداست. به مصداق آنكه: «خوشا آنان كه دائم در نمازند»، او دائم در نماز و ارتباط با یگانه هستی است و همین ارتباط، حرفها و اعمال و رفتار او را برای همگان كه فطرت خدایی دارند دلنشین و روحنواز میكند.
او به عنوان معلم اخلاق، پس از آنكه سعی میكند ما را از تاریكیها بیرون بكشد، همان گونه هم سعی میكند به سوی روشناییها رهنمون شود و پس از شناخت خداوند از ما میخواهد تا به ریسمان قرآن و اهل بیت چنگ بزنیم و به آنان متمسك شویم. دوای دردهای خود را در قرآن پیدا كنیم و با پرهیزگاری و وداع با محرمات الهی و عجز و لابه به درگاه حضرت حق، خود را بازیابیم و به مقام والای انسانیت برسیم.
او در كتاب معانی از قرآن در این باره میگوید: «همان طور كه بدنت مریض میشود، روانت نیز مریض میشود. خدا همان طور كه برای بدنت انواع داروها را قرار داده، برای روحت هم در قرآن مجید راه را نشان داده است. اگر میخواهی شفا پیدا كنی، تمام این عبادات برای درد آدمی دواست.
ای انسان! چنان كه بدنت موت دارد و اگر معالجه نكردی، متلاشی میشود و میمیری، روح تو هم موت دارد. گناه پشت سر گناه اگر زیاد شد، یقین بدان آخرش سقوط و هلاكت است. همچنان كه برای درمان بدنت خرج میكنی، برای انحرافات روحی هم عمل به واجبات لازم است. چنان كه پرهیز در بیماری بدنت لازم است، برای بیماری روحت هم پرهیز لازم است. روزه بگیر به این شرط كه گناه هم نكنی. دوا بخور، اما پرهیز هم میخواهد. اگر پرهیز نكردی، هلاك میشوی».
و عجبا در ادامه مطلب موردی را عنوان میكند كه گوزن عاشق مار است و از گوشت مار لذت میبرد، گاهی میشود كه در تابستان، خصوصا در هوای گرم میرود تا برسد به مار یا افقی. شروع به خوردن میكند. پس از خوردن مار، هوا گرم است و خود سم هم گرم است و به جانش آتش میزند. عطش فوقالعاده است، اما میداند اگر آب بخورد، سم در بدنش پخش شده، او را متلاشی میكند. بیچاره گرفتار شده. از یك طرف عطش، تاب و توانش را ربوده و از طرف دیگر آب برای او كشنده است. از بیچارگی داد میزند، به واسطه فشاری كه به خود میآورد، از چشمش اشك بیرون میآید و زیر دو تخم چشمش گود میشود، طوری كه یك بند انگشت داخلش میرود. در آن حالت داد و فریاد میكند و از چشمانش آب میآید و این گودی را پر میكند. پس از چندی این اشكها منجمد و براق میشوند و پادزهری است بسیار قیمتی كه هر جا سمزدگی باشد و بگذارند، فورا خوب میشود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران53_54