جوانی كه تشرف داشت

در تبریز مجتهد جلیل القدری بود به نام آیت الله آقا میرزا رضی تبریزی (رضوان الله علیه) كه در زمان ابتداء طلبگی بنده، ایشان مرحوم شدند.
كتابی است به نام «مطارح الانظار فی طبقات اطباء الاعصار» تالیف میرزا عبدالحسین خان فیلسوف الدوله، كتاب كمیابی است. مؤلف كتاب، برادر آقا میرزا رضی می باشد.
از ثقات شنیدم كه وقتی ایشان به قم آمده بودند و مهمان امام خمینی(ره) شده بودند، ایشان به خانواده شان فرموده بودند: این مهمان ما كسی است كه با دلگرمی می شود از او تقلید كرد! و این كلام ایشان به خوبی دلالت بر عظمت علمی و عملی آقامیرزا رضی دارد.

مرحوم آقا میرزا رضی گفته بود:
ما در منزلمان كار بنایی داشتیم؛ عده ای كار می كردند. در میان كارگرها یك نفر بود كه معلوم بود با دیگران فرق دارد. دنبال بهانه ای می گشتم كه با او سر صحبت را باز كنم. برای كار، نیاز به نردبان بلندی داشتیم كه آن را كرایه نمودیم و پس از اتمام كار بنا شد آن كارگر، نردبان را ببرد و تحویل دهد.

وقتی رفت و برگشت، مقداری بیش از معمول طول كشید؛ چون حدود مسافت را می دانستم. دیدم بهانه ای است برای صحبت كردن، به او گفتم: چه شد كه مقداری طول كشید؟!
با یك متانتی جواب داد: چون نردبان بلند بود و ممكن بود كه به دیوار خانه های مردم اصابت كند و من مدیون شوم، لذا با احتیاط بیشتری حركت كردم؛ به همین جهت مقداری بیشتر طول كشید.

فصل تابستان بود و آفتاب دیر غروب می كرد. هنگام ظهر كه كارگرها برای تهیه غذا و صرف نهار متفرق شدند، او اول وقت به سراغ نماز رفت و با حالت توجه خاصی نماز می خواند.
وقتی تكبیر می گفت، من شدیداً تحت تأثیر قرار می گرفتم، بدنم گویا به لرزه می افتاد!
نماز كه تمام شد، رفتم به او گفتم: شما بعد از اتمام كار، باز هم وقت برای نماز خواندن داشتی، چرا درزمان كار من، نماز می خوانی؟

در جواب من فقط این را خواند:

وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا؛ و مساجد مخصوص خداوند است پس نباید با خدا احدی غیر او را پرستش كنید.

با این جواب او، گویا پاهایم لرزید و نتوانستم خود را كنترل كنم، همانجا نشستم و فهمیدم شخص فوق العاده ای است.
از او عذرخواهی كردم و گفتم: غرضم از این مطالب این بود كه خواستم مقداری با تو صحبت كنم. حالا بگو امام زمان (عج) الان كجا هستند؟!
گفت: حضرت در تبریز تشریف داشتند؛ یك ساعت است كه این شهر را ترك نموده اند.
گفتم: چكار كنم كه خدمتشان برسم، راهش چیست؟!
گفت: یك مقداری به خودت رسیدگی كن، مراقبه داشته باش؛ آقا خودشا تشریف می آورند! پس از آن صحبت هم دیگر او را ندیدم!

 

منبع: کتاب نکته ها از گفته ها

http://serajnet.org/userfiles/www.salehin.com/fa/salehin/hekayat/akhlaghi_7/index.htm

 

موضوع سایت رویش: