ديدگاههاي شناختي تحولي در رشد اخلاقي
محمدرضا جهانگيرزاده
چكيده
يكي از ابعاد عمده رشد اجتماعي انسان، تحول اخلاقي است. اين مقاله در صدد مرور نظريههاي شناختيتحولي رشد اخلاقي، به عنوان تأثيرگذارترين بررسيهاي روانشناختي در حوزه اخلاق است. اين نظريهها در چارچوب يكي از سنتهاي تحولي عمده حاكم بر روانشناسي نوين، يعني سنتشناختي، قرار ميگيرند. اين سنت را با ديدگاههاي پياژه، كلبرگ و خردنظريههاي نئوكلبرگي ميشناسند.
پياژه معتقد است كه اين رشد، تابع رسش ذهني و تحول روابط اجتماعي است. كلبرگ، وي با بسط مراحل رشد استدلال اخلاقي، براي هر مرحله، وضعيت ايدهآلي در نظر ميگيرد. وضعيت غايي رشد اخلاقي براي كلبرگ، حاكميت اصول اخلاقي دروني جهانشمول است كه به اعتقاد او بسياري از افراد به اين سطح از رشد نميرسند. انتقادهايي كه به ديدگاه كلبرگ وارد شده، راه را براي تداوم اين سنت فراهم آورده است. گليلگان با ارائه نقد جنسيتي به نظريه كلبرگ، غايتهاي اخلاقي حاكم بر نظريه وي را مردانه ميداند. توريل با تمايز بين تحول اخلاقي، و تحول ساير ابعاد شناخت اجتماعي، مثل برداشت از عرف، راه را براي تدقيق بيشتر مسيرهاي تحولي فراهم آورده است.