سردار حاج حسین مختاری و وصف شهید مدنی -2
مدنی از نظر عرفانی و اخلاقی در اوج بود.
اگر بخواهیم مقایسه ای بکنیم با شهید دستغیب باید بگویم شهید دستغیب رک تر بود و راحت تر حرفش را می زد. مثلاً فرض می کنیم در صحبت هایش می گفت خاک بر سر صدام. ولی شهید مدنی همین هم نمی گفت.
عفت کلام بسیار بالایی داشتند. ولی باید گفت این دو مثل هم هستند. و شاید بتوان گفت نزدیکترین فرد به شهید مدنی همین شهید دستغیب بود.
از همان روز اول حتی کسانی که با روزنامه خواندن مخالف بودند در مقابل شهید مدنی کرنش کردند. و ایشان توانست محور انقلابیون قرار گیرد.
شهید مدنی با همه خوب بود. ولی یک ناراحتی بچه های انجمن برایش بوجود آوردند که خیلی ناراحت شد و آن هم آمدن یک نفر به نام شیخ محمود حلبی مسئول انجمن حجتیه به کازرون بود.
ما هم دعوت بودیم که رفتیم. ما روی خوش نشان ندادیم. صحبت هایی هم رد و بدل شد و ما اعتراض کردیم. عده ای هم از انجمن امور دینی نورآباد آمده بودند.
شب خبر رسید به شهید مدنی که آقای حلبی آمده کازرون و دوستان انجمن امور دینی رفتند دیدن ایشان و از ایشان استقبال کردند.
شهید مدنی به شدت ناراحت شدند و به دوستان گفتند بروید نمازتان را اگر کسر خوانده اید کامل قضا کنید زیرا سفر، سفر معصیت بوده است.
و در سفر معصیت نماز کسر نمی شود. بعد فرمودند من قطع دارم که ایشان در دو جا به امام توهین کرده است. من هم گفتم من هم یکی دارم. و تعریف کردم برایشان. ایشان گفتند این هم یکی دیگر.
قضیه این بود که من شنیدم که آقای حلبی گفته بود که از ثلث سهم امام برای انجمن خرج کنید. رفتم قم درب خانه ایشان. به ایشان گفتم شما چنین گفته اید. گفت بله. گفتم از مراجع اجازه دارید. گفت مثلاً؟ گفتم اقای خمینی. گفت این ها نوکر امام زمان هستند من عارم می شود کارم را به نوکر حواله دهم و بعد شروع به توهین به امام کرد. که نهیب زدم بهش و این را به همه دوستان گفتم. در برگشت رفتیم خانه شهید ربانی شیرازی و قضیه را گفتیم ایشان هم فرمود ایشان چه خودش بداند و چه خودش نداند مامور انگلیس است و لازم نیست خودش بداند. این را که گفتم آقای مدنی فرمود این هم مورد سوم.
آقای حسین جمشیدی (مسئول ستاد نماز جمعه کازرون) در بوشهر خیاطی داشت و نماینده انجمن هم بود. سر قضیه مبارزات دستگیر شد. ما رفتیم خدمت آقای حلبی. ایشان به تندی گفت: من فلانی را گذاشته ام در بوشهر برود کار برای خدا کند رفته حرف های سیاسی زده است گرفتنش سرهنگ فلانی آمده است که فلانی مامور تو در بوشهر بود است گرفتنش گفتم طبق مقررات با او برخورد کنید.
یک نکته مهم از شهید مدنی حیاست. و این که هر حرفی میزد به همان هم عمل می کرد.
وقتی شهید مدنی شهید شد واقعاً متاثر شدم چون عاشقش بودم. ولی باید بگویم قضیه شهید مدنی در زمانی اتفاق افتاد که ترورها زیاد شده بود و پوستمان کلفت شده بود.ولی با این وجود خیلی ناراحت و متاثر شدم.