نقش واقعگرايي در اخلاق كاربردي
احمد محمديپيرو* / احمدحسين شريفي**
چكيده
واقعگرايي بدين معناست كه ارزش و لزوم اخلاقي، واقعيت داشته و ما آنها را كشف ميكنيم، نه جعل و اختراع. واقعگرايي مورد نظر، منشأ اخلاق را غيرتجربي، عقلاني و متافيزيكي ميداند.
اخلاق كاربردي عبارت است از به كارگيري مباني و معيارهاي اخلاقي در موارد خاص؛ با اين توضيح كه مباني ارزشداوري اخلاقي، در فرا اخلاق و معيارهاي ارزشداوري اخلاقي نيز توسط اخلاق هنجاري بررسي ميشوند. مهمترين مسئله در اخلاق كاربردي، تزاحم است. تزاحم، يعني تنافي دو حكم لازمالاجرا و داراي ملاك در مقام امتثال، به سبب عدم توانايي مكلف براي انجام هر دو در زمان واحد.
واقعگرايي از چند جهت با تزاحمات اخلاقي مرتبط است: وجود تزاحمات، امكان ارائه راه حل و ابتناي معياري صحيح در حل تزاحمات بر واقعگرايي. معيار صحيح اين است كه هر فعلي كه بيشترين تأثير را در قرب الهي داشته باشد، مقدم است. بنابر ناواقعگرايي، اولاً: تزاحم رخ نميدهد، ثانياً: در صورت پذيرش تزاحم، ارائه راه حل امكانپذير نيست.