پس از ایشان
من (نگارنده ی کتاب) در تشییع جنازه مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی در کنار یکی از یاران و اصحاب آن مرحوم حضرت آیت الله میرزا ابوطالب تجلیل حرکت می کردم، معظم له داستانی را از مرحوم آقای نجفی به این صورت تعریف کرد:
من شبی پدرم را در خواب دیدم، او در کنار حضرت امام حسین (علیه السلام) حرکت می کرد، خطاب به من گفت: پسرم شهاب الدین! من دو درهم به فلان بقال نجفی قرض دارم، آن را پرداخت نکرده ام، هر چه زودتر آن را پرداخت کنید، من از این موضوع رنج می برم. آقای نجفی می فرمایند: من از خواب بیدار شدم، صبح پرسان و جویان به دنبال آدرس همان بقال نجفی راه افتادم، وی را در یکی از کوچه های نجف پیدا کردم خوابم را به بقال گفتم، او به یادش نیامد، دفترهای حساب را بررسی کرد، سرانجام ثبت دو درهم را ملاحظه نمود و گفت: این دو درهم مربوط به سالهای پیشین است در خاطرم نبود...
این خبر غیبی از عالم برزخ، علاوه بر موضوع مورد بحث، از اهمیت حق الناس حکایت دارد... شبیه این جریان از علامه سید حسن الحسینی الاصفهانی نقل شده، فرزند وی در مورد پدرش مرحوم علامه می گوید: من در نجف مشغول تحصیل بودم، شبی در عالم مکاشفه پدرم را زیارت کردم، با وی به گفتگو پرداختم، از جمله گفتم: شما در اصفهان وفات کردید چگونه در نجف بسر می برید؟ فرمود: ما را در نجف جای دادند، محل و مسکن ما همینجا است. چون مادرم در نجف دفن شده بود، به وی گفتم: پس نزد مادرم می باشید؟ گفت: نه، او در جای دیگر است! هر چند در نجف است! از این جواب معلوم می شد جای عالم و غیر عالم با هم فرق دارند. سپس از احوال خود پدرم پرسیدم، او فرمود: هر چند من در مضیقه بودم ولی الان حالم خوب است! سؤال کردم: شما چرا در مضیقه بودید؟ گفت: من مبلغی به حاج رضا نعلبند بدهکار بودم و نپرداخته ام، از این جهت ناراحتم
از خواب بیدار کشته، خوابم را به برادرانم در اصفهان نوشتم، آنان پس از مراجعه به حاج رضا، او گفته بود، آری مرحوم پدرتان مبلغ هیجده تومان به من بدهکار بود، چون سندی نداشتم مطرح نکردم، الآن ذمه او را ابراء نمودم...
این خاطره نشان می دهد که اموات از راههای گوناگون با بستگان خویش در ارتباط بوده، خبرهای مهمی را ابلاغ می نمایند.
منبع: کتاب زندگی پس از مرگ/علی اکبر بابازاده