نفس زکیه

نفس زکیه

روزى به محضر مبارك حضرت آيت الله سيد عبد الكريم كشميرى آن عارف فرزانه شرف‏ياب شديم وقتى كه از ايشان سؤال شد آقاى كوهستانى را چگونه يافتيد؟ فرمود: ایشان صاحب نفس زكيه بود.
 در ايوان حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) آقاى كشميرى را ملاقات نمودم و از ايشان پرسيدم: در اين سفر كه به ايران تشريف برديد؛ آيا با آقاى كوهستانى ديدار داشتيد؟
 فرمود: بله، با ايشان ملاقات كردم و يك نماز نيز به ايشان اقتداء كردم، خيلى براى من جالب توجه بود و لذت بردم و از نمازهايى بود كه مطمئن هستم مورد قبول واقع شده است. 
 

چهره شناسی

حضرت استاد وقتى ساكن قم بود، به تهران سفر مى‏ كرد و به منزل فرزندان خود مى ‏رفت.
 در سفرى يكى از خانم‏ هاى خويشاوند (صبيه يا عروس ايشان) عرض مى‏ كند: «خانمى در تهران هست كه جلساتى دارد و خبرها مى‏ دهد و كارهايى هم مى‏ كند. دوست دارم ايشان را ببينيد».
 استاد با اين جمله كه «حال ندارم»، ملاقات را رد مى ‏كند. در سفر بعدى اصرار مى ‏كنند كه او بيايد و ملاقاتى انجام گيرد و استاد قبول مى ‏كند.
 در آن ملاقات، آن خانم ابتداء به چهره استاد بسيار نگاه مى ‏كند و روحيات ايشان را مى ‏گويد و در آخر حرفش به علما تعريض مى‏ كند با اين منظور كه شماها چيزى نداريد!!
 استاد حرف اين خانم را ناصواب مى‏ بيند و پاسخگو مى‏ شود. خود در اين خصوص مى‏ فرمايد:
 «توجهى به اميرالمؤمنين ‏(عليه السلام) كردم و سپس گفتم تو به شوهرت خيانت كردى!! او رنگش عوض شد و خجالت كشيد. دوباره توجه به اميرالمؤمنين (‏عليه السلام) كردم و گفتم: هو يا على. سپس گفتم: شما ظاهراً مسلمان شديد؛ باطن شما مسلمان نبوده. او منفعل شد و دست و پايش را گم كرد. بعد خودش اعتراف كرد و گفت: من در لندن زندگى مى كردم و مسيحى بودم. خواستم با يك تاجر ايرانى ازدواج كنم. دختر نبودم ولى با حيله ‏اى خودم را دختر جا زدم و به خاطر تاجر ظاهراً مسلمان شدم. به او گفتم: اين مطالب را از كجا مى ‏گويى؟ گفت: در لندن مدرسه‏ اى است كه چهره‏ شناسى تدريس مى ‏شود و من ديپلم علم چهره‏ شناسى را گرفتم و روحيات افراد را از فرمول هايى كه در چشم و ابرو و لب و گونه و... هست، مى‏ گويم.»

منبع: http://erfanekeshmiri.ir/pages/news

موضوع سایت رویش: