علویه است
يكى از دوستان كه از تلامذه حضرت آیت الله کشمیری بودند، بنا به اصرار و دعوت بعضى اقوام، به شهرى براى امامت مسجدى رفتند. اين قضيه را براى حضرت استاد عرض كردند. فرمودند: ايشان (كه اهل سلوك است) آن جا ضايع مى شود.!!
بعداً، آن دوست تعريف كرد كه مدتى كه در آن جا بود، عده اى از اهل دانش به خاطر حسادت و يا مسائل ديگر، پشت سر او حرف هاى بى ربط و نسبت هايى را شايعه كردند تا اين عزيز ضعيف گردد، كه بحمداللّه بعد از يكسال زود به قم بازگشتند و از ضايع شدن و نامرادى رقيبان در امان ماندند.
عذاب
اوايل انقلاب يك نفر از اهل علم كه به سمتى در حكم و داورى مشغول بود، روزى تصميم مى گيرد نزد استاد استخاره بگيرد و از آن سمت كناره بگيرد، چرا كه از نظر معنوى بُعدآور بود و اشتغال فكرى مى آورد... خدمت ايشان رسيد و بدون گفتن قصدش، تقاضاى استخاره اى كرد.
ايشان فرمودند: اين جايى كه شما هستى عذاب بالاى سر اينان حدود بيست مترى مى باشد زود از آن جا بيرون برو.
آن اهل علم، از آن سِمَت كناره گرفت و به رشته ديگرى از خطابه و كلام روى آورد و در كارش هم توفيق نصيب راهش گرديد.
علویه
يكى از دوستان اهل علم تهرانى از دوستداران جناب استاد برايم نقل كردند:
قبلاً مادرم از تهران برايم در قم پيغام داده بود عيالى برايت پيدا كردم و بيا؛ بنده توجهى نكردم. تا اين كه در تهران عقد فلان تلميذ استاد به سال 1361 بود و استاد هم تشريف داشتند.
آن روز در مراسم عقد، بنده مدحى خواندم و حضرت استاد تشويقم كرد. پيش خود گفتم، بد نيست استخاره براى ازدواج با دخترى كه مادرم پيشنهاد كرده بگيرم. عرض كردم: لطف بفرماييد استخاره اى برايم بگيريد، استخاره را با قرآن با سبك خاص خودش كه به خطوط قبل و بعد نگاه مى كردند گرفتند و بعد به بنده نگاه كردند و تبسم نمودند و فرمودند: نكاح است؟
عرض كردم: آرى، فرمودند: علويّه است تاج سر است، بعد مشخصات جسمى او را فرمودند، و من خنديدم.
فرمود اسمش را بگويم؟ در اين وقت آقايى نشسته بود و تقاضاى استخاره اى كرد. ايشان فرمود: حال استخاره براى شما ندارم.
من بعد از مراسم عقد، به مادرم زنگ زدم و گفتم: دختر علويّه است، گفت: نمىدانم. از همشيره ام پرسيد، او هم گفت نمى دانم. بعد كه براى اين ازدواج اقدام كرد درست همان خصوصيات را كه استاد فرموده بودند تطبيق مى كرد؛ و به سال 1362 با همان علويّه ازدواج كردم.