بندگی
ايشان اول توصيه به تقوا مىكردند و مىفرمودند: بندگى خدا را كنيد، ترك معصيت كنيد.
فقط بندگى
من يكدفعه به ايشان گفتم آقا خوش به حال شما! خدا خيلى چيزها به شما داده. فرمودند: اينها چيزى نيست! فقط بندگى برايش اصل بود.
عدم گناه
مدتى كه با ايشان بودم يك خلاف شرع از او نديدم. اگر غيبتى مى خواست بشود، خيلى عجيب مراقب بود، حواسش جمع بود. حرف لغو و بيهوده نمى زد. كرامتى كه من از ايشان ديدم بالاتر از هر كرامت ديگر است كه به كسى حرف بدى نمى گفت، تقوا و بندگى خدا برايش اصل بود.
بغداد - لندن
بغداد پايتخت عراق است و شهر كاظمين كنار بغداد، كه در واقع رود بزرگ دجله اين دو را از هم جدا مى كند. در بغداد، بىحجابى و ديگر مسائل خراب و بد رايج بود.
مى فرمود: وقتى از پدرم براى رفتن به كاظمين (قبر دو امام كاظم(عليه السلام) و امام جواد(عليه السلام)) اذن مى خواستم نمى گذاشت. مى گفتم: دو امام در آنجا مدفون است! مى گفت: به ريش سفيد اميرالمؤمنين(عليه السلام) اگر پايت به بغداد بيفتد تو را عاق مى كنم؛ زيرا بغداد را شهرى بد مى دانست.
مى فرمودند: حال چه شده كه بچه هاى اهل دانش هى به لندن (پايتخت انگلستان كه از نظر آزادى افتضاح است، می روند.)
پيامبر
جمال حضرت يوسف (عليه السلام) آيا واقعاً فوق العادگى داشت كه قرآن مى فرمايد: قَطَّعنَ اَيدِيَهُنَّ دستهايشان را زنان مصر بريدند؟
ج: حضرت آدم به اعلى صورت خلق شده بود، جمال يوسف يك جزء از جمال حضرت آدم است و لكن اگر زنان اهل مصر پيامبر ما محمّد (صلى الله عليه وآله) را مى ديدند «قَطَّعنَ قَلبَهُنَّ» قلبه ايشان را مى بريدند.
در «اَوَّلُ ما خَلَقَ اللَّه» عقل، لوح، قلم، نورى و امثال اينها آمده است. كدام اوّل است و تعدّد چيست؟
ج: حقيقت «اوَّلُ ما خَلَقَ اللَّه» نور پيامبر(صلى الله عليه وآله) است كه در مراتب و شئون همراه او عقل و لوح و قلم هم آمده.
در بعضى روايات وارد شده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «انا و كافِلُ اليَتيمِ كَهاتَين فِى الجَنَّه» من و كسى كه يتيمى را اطعام دهد در بهشت با هم يا در رديف هم هستيم. آيا واقعاً اينطور است؟
ج: پيامبر يه مقام كلّ و فوق همه است، در يك جزء از هزاران جزء اين شخصى كه يتيمى را اطعام داده همراه پيامبر، آن هم در طول، نه در عرض مى باشد، به خاطر عظمت و بزرگى عمل اطعام به بى پدران، اين درجه داده مى شود.