با تقوی
با تقوا
بزرگانى نزد ايشان مى آمدند و مى پرسيدند: فلان كمال چه طورى به دست مى آيد؟ مى فرمود: با تقوا به وجود مى آيد.
ببينيد طرف ما كشميرى است كه مى فرمود: تقوا داشته باشيد.
سفارش به تقوا
اوايل كسى نزدشان مى آمد، اول بار سفارش به تقوا مى كرد؛ بعد كه آشنايى بيشتر مى شد مراحل ديگر مثل ذكر و... بود.
تلوّن و تمكّن
وقتى صحبت از حالات سالكين شد و كلام به تلوّن (هردم به رنگى شدن، حالى به حالى شدن) و تمكّن (جاى گرفتن، پابرجا شدن) شد فرمودند:
زليخا قبلاً خود را باخته بود و يوسف را پذيرفت و ديده تمكّن پيدا كرده بود، اما زنان مصر تلوّن داشتند يعنى اول نظرشان درباره زليخا و يوسف يكجور بود و بعد از ديدن عقيده شان عوض شد «وقتى يوسف را ديدند بسيار بزرگ شمردند و از هيبت يوسف دست هاى خويش را بريدند و گفتند: اين بشر نيست مگر فرشت هاى كريم و گرامى است» (سوره يوسف آيه 31).
روزى (ارديبهشت 1370) درباره يك نفر از اهل سلوك كه در عراق بود و حالات خوفى و مناجاتى داشت فرمودند: او حال به حالى بود. يك وقت آخر شب با قمه آمد منزل ما و گفت: مرا حَد بزن!!
يك وقت ديگر با ماشين خودش آمد و مرا با خود به بغداد برد و گفت: اينجا بايست الان مى آيم رفت و ديگر نيامد، او تلوّن داشت.
يك بار طلب هاى مى خواست به شهرى براى ماندن برود و مكرّر استخاره مى گرفت فرمودند: اهل عرفان متلوّن را نمى پذيرند!!
قرآن از زليخا و زنان مصر در سوره حضرت يوسف نقل مى كند، آيا در عشق به يوسف يكى شده بودند؟
ج: زليخا قبلاً خود را باخته بود و ديده تمكّن داشت، ولى زنان مصر تلوّن داشتند و به ديده تمكّن و دلباختگى نرسيده بودند.
نظر مبارك درباره سالكينى كه ايندر و آندر مى زنند، چيست؟
ج: عرفاء سالك متلوّن را نمى پذيرند، وقتى سالكى به استادى كامل مربوط شد بايد تحت اشراف او به مجاهدات نفسانى بپردازد و الّا با اين در و آن در زدن، به جايى نخواهد رسيد.
افراد ناموفّق يا با شرايط همراه نيستند يا تلوّن دارند كه عرفا شخص متلوّن را نمى پذيرند و يا اينان حالت حضور ندارند.