مرگ تازه عروس

در یکی از شب های چهارشنبه، به هنگام برگزاری دعای توسل؛ یکی از روحانیون  اهل اراک که برای دومین بار به منزل مرحوم علامه کاشانی_رضوان الله علیه_ آمده بود، اظهار داشت :

من دو سال پیش از طرف یکی از دوستانم که دختر تازه عروسش به بیماری سختی دچار شده بود و دکتر او را جواب کرده بود؛ به منزل آقا آمده و جریان را برایشان نقل نمودم. و از ایشان دعا برای شفاء آن تازه عروس در خواست نمودم. آقا فرمودند:

من به یاری خدا و ائمه اطهار-علیهم السلام- می توانم مرگ آن تازه عروس را به تأخیر بیندازم.

بدون بنزین

حضرت آیت الله شیخ عبدالقائم شوشتری حفظه الله فرمودند:

روزی مرحوم حضرت آیت الله نجابت شیرازی (رضوان الله علیه) با یک خودرو به همراه اصحاب خاص خودشان حرکت می کنند که به اصفهان بروند.

در بین راه، ماشین سوخت تمام می کند و می مانند، تمام مسافرین زبان به سرزنش راننده باز می کنند و از این واقعه ناراحت می شوند.

مرحوم حضرت آیت الله نجابت شیرازی (علیه الرحمه) به افراد می فرمایند:

ناراحت نباشید،الان می گویم برود! 

بعضی از شاگردان که مبتدی بودند، تعجب می کنند که چگونه ماشین بدون سوخت حرکت می کند؟

ایشان می فرمایند:

بنشینید تا حرکت کند...

عاقبت

از آیت الله وحید بهبهانی (رحمة الله) پرسیدند:

«چگونه به این مقام علمی و عزّت و شرف و مقبولیت رسیده ای؟» آن مرحوم در جواب نوشت: هیچ گاه خود را چیزی نمی دانم و در ردیف علمای موجود به شمار نمی آورم، و آنچه ممکن است مرا به این مقام رسانده باشد، این است که هیچ گاه از تعظیم و بزرگداشت علما و نام آنان را به نیکی بردن خودداری ننمودم، و هیچ وقت اشتغال به تحصیل را تا آنجا که مقدور بود، ترک نکردم و همیشه آن را بر تمام کارها مقدم می داشتم»1

1-وحید بهبهانی، ص 136(به نقل از: سیمای فرزانگان، ص 253)

خدمت به استاد

فرزند آیت الله العظمی حائری (رحمة الله) بنیانگذار حوزه علمیه قم، از پدرش نقل می کند: توفیقاتی که در زندگی نصیب من شد و در پرتو آن ها توانستم حوزه را تشکیل دهم، همه مرهون خدماتی است که به استادم، مرحوم سید محمد فشارکی کرده ام. زمانی ایشان به شدت بیمار شدند و کار بدان جا کشید که من مدت شش ماه، برای قضای حاجت ایشان، تشت، مهیا می نمودم و بدین عمل افتخار می کردم.

------------------------------------------

سیمای فرزانگان، ص 268.

دستورالعمل خودسازی

آیت الله حسن زاده از علامه طباطبائی(رحمة الله) نقل می کند:

آن مرحوم [آیت الله قاضی] اساتید بسیار دیده است- و چند نفر را نام برده است- تا این که فرمودند: پدر او، مرحوم حاج میرزا حسین قاضی...از شاگردان مرحوم میرزای شیرازی بود و چون از نزد میرزا خواست خداحافظی کند و به تبریز برود، مرحوم میرزا به او گفت: «حالا که میروی، شب و روزی یک ساعت به خود بپرداز».

بعد از چندی که مرحوم میرزا از دیگران درباره مرحوم حاج میرزا حسین قاضی حال پرسید، در جواب گفتند:«آقا! آن یک ساعت، تبدیل به 24 ساعت شد». او همواره در مراقبت و حضور و عزلت بود؛ اما عزلتی این چنین:

نماز اول وقت

یکی از دوستانش می گفت: آیت الله دستغیب مقیّد بود نماز را اول وقت بخواند. در یکی از مسافرت های عمره بلیت هواپیما یکسره برای جده فراهم نشد. بلیت هواپیما از تهران به بیروت و از بیروت به جده تهیه شد. در فرودگاه بیروت چند ساعت ما را نگه داشتند و نزدیک های مغرب بود که هواپیما برای پرواز به جده آماده شد. خیلی ناراحت بودند که نماز نخوانده­اند. چند مرتبه خواستند پیاده شوند، گفتند مسافران همه سوارند، الان حرکت می کنیم. بالاخره تأخیر هواپیما به قدری شد که حساب کردیم وقتی به جده می رسیم ممکن است وقت نماز گذشته باشد و نماز قضا شود.

شفای مریض

شخصی دست دو فرزندش را گرفته بود و از بوشهر برای زیارت آقا می رفت و درباره علت این ملاقات می ­گفت: «چند روزی است یکی از فرزندانم سخت مریض شده است و پزشکان گفته ­اند باید در شیراز بچه ات را معالجه کنی. من هم از لحاظ مالی تنگدست بودم. به حضرت ولی عصر (عج) متوسل شدم و پس از گریه و زاری فراوان در حال خواب و بیداری به من گفتند ناراحت نباش. به شیراز برو، نماینده ما آقای دستغیب در آنجاست، حاجت تو را برآورده می کند» آن شخص خدمت آقا رسید و ایشان بدون هیچ مقدمه ای فرموده بود: «ناراحت نباش خودم وجه بیمارستان فرزندت را فراهم می کنم.»

منبع: ویژه نامه اخلاق- ماهنامه خیمه

تفکر عبادت است

آقای قدس می گوید:« آقای بهجت می فرمود: یکی از علمای بزرگ نجف هنگام سحر و وقت نماز شب پسر نوجوانش را صدا زد و گفت: برخیز و چند رکعت نماز شب بخوان. پسر پاسخ داد: چشم. آقا مشغول نماز شد و چند رکعت نماز خواند. ولی آقازاده برنخاست. باز آقا او را صدا زد باز پسر گفت: چشم.

آقا مشغول نماز شد ولی دید فرزندش از رختخواب برنمی خیزد، برای بار سوم او را صدا زد. پسر گفت: حاج آقا، من دارم فکر می کنم، همان فکری که درباره آن در روایت یک ساعت تفکر بهتر از یک سال عبادت است.»

پشت در مهمان داریم

یکی از بازرگانان مورد اعتماد تهران می گفت: روزی در خدمت آیت الله حاج سید احمد خوانساری بودم و هیچ کس دیگر نبود. آقا ناگاه فرمود: «فردی در خانه است و خواسته ای دارد» عرض کردم: «آقا کسی زنگ نمی زند.» فرمود:«چرا کسی هست، این پاکت را به او بدهید تا برود» پاکت را گرفتم و جلوی در آمدم، شخص محترمی را دیدم که قدم می زند. گفتم: «شما زنگ زدید؟» گفت:«خیر!» پرسیدم: «کاری دارید؟» گفت: «همسرم بیمار است و برای بستری شدن، هشت هزار تومان کسری دارم.» پاکت را به او دادم. همانجا باز کرد و پول ها را شمرد. درست هشت هزار تومان بود!»

منبع: ماهنامه خیمه- ویژه نامه اخلاق.

عیادت عزرائیل

یکی از علمای تهران که در آخرین روزهای حیات پر برکت آیت الله سید احمد خوانساری برای عیادت خدمت ایشان رسیده بود از ایشان چنین نقل کرده : « روزی شخص ناشناسی نزد من آمد و گفت: من عزرائیل هستم. پرسیدم : برای قبض روح آمده ای؟ گفت : « نه برای عیادت آمده ام، اگر مشکلی داری بگو. گفتم: قسمتی از پایم درد می کند. او به پایم دست کشید و فوراً درد برطرف شد و موقع خداحافظی به من گفت: ده روز دیگر برای قبض روح می آیم» و مطابق وعده ده روز بعد آن عالم جلیل به لقاءالله پیوست.

منبع: ماهنامه خیمه- ویژه نامه اخلاق.

صفحه‌ها

اشتراک در نکته های ناب اخلاقی