لغزش هاي اخلاقي فکر و ذهن و انديشه چيست؟
بدترين انحرافها و لغزشها، انحراف و لغزش فكر و انديشه است، كه سبب ميگردد انسان خوب و بد را به طور صحيح تشخيص ندهد بلكه بالاتر، باطل در نظرش حق و حق در ديدش باطل جلوه كند. لذا يكى از مشكلاتى كه افراد، همواره از آن رنج ميبرند، لغزش انديشه و فكر است. لغزش و نابسامانى تفكّر، مخرجِ مشترك تمامى بيماريها و اختلالات شخصيتى و رفتارى است. بىترديد، افراد بسيارى فرصتهاى خود را به خاطر لغزش فكر از دست ميدهند. از اينرو، پالايش، اصلاح و تنظيم فكر و انديشه، بسيار حائز اهمّيت است.
امام على (عليه السلام) در وصف كسانى كه در اثر بيمارى انديشه نميتوانند حقايق عقلى جهان هستى را ادراك كنند و در نتيجه آفريدگار و مدبر عالم را انكار مينمايند، ميفرمايد: «اگر مردم در عظمت قدرت و بزرگى نعمت حق انديشه مينمودند، به راه مستقيم باز گشته، و از عذاب سوزان ميترسيدند، اما دلها بيمار، و ديدهها عيبناك است».(1) از اينرو؛ قدرت شناخت حقايق عقلى از ايشان سلب شده است.
عوامل اخلاقي لغزش انديشه(2)
قرآن مجيد و احاديث اسلامي كه دعوت به تفكر و انديشه ميكنند و اصول عقايد را جز با تفكر منطقي، صحيح نميدانند، به يك مطلب اصلي توجه دادهاند و آن اينكه لغزشهاي فكري بشر از كجا سرچشمه ميگيرد و ريشه اصلي خطاها و گمراهيها در كجاست؟ در قرآن كريم و سخنان معصومين(ع) يك سلسله امور به عنوان عوامل خطاها و لغزشهاي انديشه بيان شده است كه در اينجا به برخي از عوامل اخلاقي آن اشاره ميكنيم.
1. تكيه بر ظنّ و گمان بهجاي علم و يقين (3)
گمان، از خطرناكترين عواملى است كه انديشه بسيارى را در جهان به سمت باورهاى باطل و نادرست ميكشاند. نخستين سفارش قرآن كريم براى پالايش عقيده كه با فكر و انديشه آدمي در ارتباط هست، پرهيز از اعتماد به گمان است. قرآن به پيروان خود تأكيد ميورزد كه عقايد و آراى خويش را بر ستون گمان و شك بنا نكنند و در برابر آنچه درستياش روشن نيست، تسليم نگردند. خداوند عزّ و جلّ ميفرمايد:
«و چيزى را كه بدان علم ندارى، دنبال مكن». (4)
«و اگر از بيشتر كسانى كه در زمين ميباشند پيروى كنى، تو را از راه خدا گمراه ميكنند. آنان جز از گمانِ [خود] پيروى نميكنند و جز به حدس و تخمين نميپردازند». (5)
بنابراين، از منظر قرآن، شايسته نيست كه مسلمان، چيزى را كه به طور قطع برايش ثابت نشده است، دنبال كند، يا آنرا محور رفتارش قرار دهد. مگر ظنّ و گماني كه مورد تأييد شارع مقدس است.
امروز از نظر فلسفي مسلّم شده است كه يكي از عوامل عمده خطاها و اشتباهات فكري همين تكيه بر ظن و گمان بوده است.
دكارت هزار سال پس از قرآن اولين اصل منطقي خود را اين قرار داد و گفت: «هيچ چيز را حقيقت ندانم مگر اينكه بر من بديهي باشد و در تصديقات خود از شتابزدگي و سبق ذهن و تمايل بپرهيزم و نپذيرم مگر آنرا كه چنان روشن و متمايز باشد كه هيچگونه شك و شبهه در آن نماند». (6)
2. تمايلات نفسانى (7)
اين مانع، دومين لغزشگاه انديشه است و خطرش اگر از «گمان» بيشتر نباشد، كمتر نيست. آنگاه كه آدمى چيزى را دوست ميدارد و بدان وابسته ميشود، بينايى عقلش را از دست ميدهد و گوشهاى انديشهاش كَر ميشود. در نتيجه نميتواند كاستيهاى محبوبش را ببيند. همين حالت در نفرت و دشمنى آدمى نيز وجود دارد. از اينرو؛ آدمى اگر ميخواهد نقطه ضعف يا قوّت يك نظريّه را بشناسد و در آن درست بينديشد، ميبايد نخست، خود را از تمايلات نفسانى آزاد سازد؛ چرا كه اين تمايلات، خواه ناخواه در باورهاى او اثر ميگذارند. انسان اگر بخواهد صحيح قضاوت كند بايد در مورد مطلبي كه ميانديشد كاملاً بيطرفي خود را حفظ كند؛ يعني كوشش كند كه حقيقت خواه باشد و خويشتن را تسليم دليلها و مدارك نمايد. انسان در تفكرات خود اگر بيطرفي خود را نسبت به نفي يا اثبات مطلبي حفظ نكند و ميل نفسانيش متمايل ميشود اين است كه قرآن هواي نفس را نيز مانند تكيه بر ظن و گمان يكي از عوامل لغزش ميشمارد: «پيروي نميكنند مگر از گمان و از آنچه نفسها خواهش ميكنند». (8)
امام على (عليه السلام) فرمود: «نزديكترين رأيها به عقلانيت، دورترينِ آنها از هوسهاست».(9)
و نيز فرمود: «بهترين آرا، دورترينِ آنها از هوس و نزديكترينِ آنها به استوارى است». (10)
نيز گزارش شده است كه زيد بن صوحان عبدى، يكى از ياران امام على (عليه السلام)، از ايشان پرسيد: كداميك از مردم، رأيش استوارتر است؟ و امام (عليه السلام) چنين پاسخ داد: «كسى كه نه فريب [وسوسههاى] مردم را بخورد و نه فريب زيورهاى دنيا را». (11)
3. تعصّب و شخصيتگرايي
يكى ديگر از عوامل لغزش و انحراف انديشه، تعصّب است.
تعصّب، عبارت است از: اوجگيرى پيروى فرد از تمايلات نفسانى، تا آنجا كه به يارى و هوادارىِ فرد يا گروه يا انديشه و سنّتى (با هدفى غير از رعايت حريم حق)، بينجامد. جانبدارى از خويشان و قوم و قبيله، هوادارى از حزب و گروه و سازمان، حمايت از فرهنگ و آداب و رسوم، طرفدارى از دين و مذهب، هواخواهى نژاد و زبان و يا مانند آن، اگر بر پايه ميل نفْس، و نه بر اساس حق و عدالت، بنا شود، تعصّب خواهد بود. (12)
طبق تعبير امام على (عليه السلام)، شيطان پيشواى متعصّبان و اسوه آنان است، آنجا كه در توصيف او ميفرمايد: «پيشواى متعصّبان، پيشينه مستكبران، آن كه بنياد تعصّب را نهاد». (13)
پس، نخستين متعصّب در جهان، شيطان است و تعصّب او از سنخ تعصّب نژادى است؛ زيرا هنگامى كه خداوند به وى فرمان داد كه بر آدم سجده كند، سر باز زد و استكبار جست؛ چراكه نژاد خود را بر نژاد آدم برترى ميداد، از آن رو كه او از آتش آفريده شده بود و آدم از خاك.
نخستين دستاورد اين خصلت شيطانى -كه اگر در وجود آدمى ريشه بدواند، بيشترين زيان را براى انسان دارد- اين است كه باورها و انديشهها را آنگونه كه انسان بخواهد، ميسازد. به سخن ديگر؛ تعصّب، از بيماريهاى روانياى است كه مانع دستيابى انسان به انديشه حق ميگردد. از اينرو؛ انسان متعصّب، در نهايت، جز به آنچه خصلت تعصّب اقتضا ميكند، نميرسد.
بيمارى تعصّب سبب ميشود كه آدمى بر اساس گوينده و نه سخن، داورى كند و فرصت انديشيدن درباره درستى يا نادرستى سخن را از دست بدهد؛ بلكه بر او القا ميكند كه به گوينده بنگرد و اگر او را مانند خود يافت، رأيش را درست، و گرنه نادرست انگارد.
سفارش اسلام براى پالايش عقيده، دورى از تعصّب و توجّه به سخنِ گوينده و دقّت در انديشه صاحب عقيده است، با چشمپوشى از شخصيت گوينده - هر كه باشد- و با صرف نظر از رأى حزب و گروه و جمعيت، خواه با او در مرام و آيين، برابر باشد يا نه، خواه مسلمان باشد يا غير مسلمان و خواه دوست باشد و يا دشمن. چه زيبا و عقلپذير است اين سخن خداوند متعال كه:
«پس به آن بندگان من كه به سخن، گوش فرا ميدهند و بهترينِ آنرا پيروى ميكنند، بشارت بده. ايناناند كه خدايشان آنان را راه نموده و ايناناند همان خردمندان».(14)
از اين آيه ميفهميم كه صاحبان انديشه -كه از نعمت هدايت، برخوردارند و مورد سفارش اسلام و قرآن قرار گرفتهاند- كسانى هستند كه به سخن، گوش فرا ميدهند، حالْ گويندهاش هر كه ميخواهد، باشد، و پس از بررسى و تحقيق، استوارترين، برترين و زيباترين سخن را پيروى ميكنند.
با الهام از همين آيه، از امير مؤمنان (عليه السلام) چنين روايت شده است: به گفته بنگر، «به گوينده منگر». (15)
و از عيسى (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: «حق را از اهل باطل فرا بگيريد و باطل را از اهل حق فرا مگيريد. ناقدان سخن باشيد». (16)
اين روايت، آشكارا دلالت دارد كه نبايد تعصّب موجب شود كه مسلمان، سخن حقّ ديگران را، بدين جهت كه گوينده مسلمان نيست يا عقايدى باطل و فاسد دارد، كنار بنهد و يا سخن نادرست را از كسانى كه با او همعقيدهاند، بپذيرد.
پس بر مسلمان، واجب است كه سخن هر گوينده را پس از بررسى و مطالعه دقيق، صرف نظر از موضع كلّى او درباره حق و باطل، نقّادى كند. سپس اگر سخنى حق بود، بايد بپذيرد، گرچه گوينده از اهل باطل باشد، و اگر سخنى باطل بود، آنرا طرد كند، گرچه گوينده آن از پيروان حق باشد. به هر حال، معيار، «حقيقت» است، نه گوينده، و «اسلام» نيز چيزى جز تسليم در برابر حقيقت نيست. از اينرو؛ پيامبر خدا(ص) فرمود: «هر كس تعصّب ورزد، يا به سودش تعصّب روا شود، طوق ايمان (اسلام) را از گردن، خارج كرده است». (17)
4. شتابزدگي
هر انديشهاي مقداري معيّن مدارك لازم دارد و تا مدارك به قدر كافي درباره يك انديشه جمع نشود، هر گونه اظهار نظر طبق چنين انديشهاي، شتابزدگي است كه در واقع موجب لغزش انديشه ميگردد. قرآن كريم مكرٌر به اندك بودن سرمايه علمي بشر و كافي نبودنش براي برخي قضاوتها و اظهار نظرهاي بزرگ اشاره ميكند؛ (18) مثلاً ميفرمايد: «آن مقدار علم و اطلاعاتي كه به شما رسيده اندك است [و براي قضاوت و اظهار نظر كافي نيست]».(19)
امام صادق (عليه السلام) فرمود: «خداوند در قرآن بندگان خويش را با دو آيه اختصاص داد و تأديب فرمود؛ يكي اينكه تا به چيزي علم پيدا نكردهاند تصديق نكنند (شتابزدگي در تصديق) و ديگر اينكه تا به چيزي علم پيدا نكردهاند، رد و نفي نكنند(شتابزدگي در انكار)». (20) سپس آنحضرت اين دو آيه را قرائت كردند: «بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ»(21) و «أَ لَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثاقُ الْكِتابِ أَنْ لا يَقُولُوا عَلَى اللهِ إِلَّا الْحَق».(22)
5. لجاجت و لجبازي
يكى از عواملى كه باعث ميشود انسان به رغم داشتن علم و اطلاع، راه و انديشه غلط را برگزيند و در نتيجه از شيطان تبعيت كند، لجبازى است؛ چراكه انديشه را از تكاپو باز ميدارد و مانع رسيدن به رأى درست ميشود، بدون آنكه شخص لجوج، احساس انحراف كند. در اينباره امام علي (عليه السلام) فرمودهاند: «لجاجت، رأى درست را ميدزدد».(23) يعنى همانگونه كه دزد، پنهانى به خانهاى وارد ميشود و هر چه را ميخواهد، بدون آنكه صاحب خانه بفهمد، ميدزدد، لجاجتها نيز مخفيانه به ذهن آدمى دستبرد ميزنند و بر انديشه او مسلّط ميگردند و او را از حقيقت باز ميدارند، بدون آنكه صاحب فكر، احساس كند، و بدين طريق، انديشه و رأي درست و استوار را از او ميدزدند. (24)
پايان لجاجت نيز آن گونه است كه پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: «از لجاجت بپرهيز كه آغازش، نادانى و پايانش پشيمانى است». (25)
6. غفلت از ياد خدا
ياد خدا، دلها را به خشوع واداشته و انسان را به سوى خدا رهنمون ميگردد؛ ليكن گاه اموال و فرزند و كسب و كار و تجارت انسان را از ياد خدا باز ميدارد و او را به غفلت ميكشاند. غفلت، آن تاريكى ذهنياى است كه از اهميت ندادن شخص به موضوع، ناشى ميشود، و بالعكس، اهميت دادن به موضوع، چراغى در ذهن انسان ميافروزد. غفلت در صورت استمرار به مرور زمان، افكار و انديشههاي آلوده و نادرست را به ذهن فرد غافل وارد ميكند و زمينه لغزش و تاريكي آنرا فراهم ميآورد. چنانكه امام على (عليه السلام) درباره اثر غفلت در انديشه انسان فرمود: «هر كس غفلت كرد، نادان ماند». (26)
همچنين آنحضرت درباره نقش ياد خدا در آرامش دل و شرح صدر، و نورانيت قلب و فكر، و ايجاد حيات و حواسّ باطنى، و رشد و تكامل معنوى ميفرمايد:
«ياد خداوند، روشنايى عقل و زندگى جانها و صيقل دلهاست». (27)
«ياد مداوم خدا، دل و انديشه را درخشان ميكند». (28)
_____________________________________________
1. «وَ لَو فَكَّروا فِى عَظِيمِ القُدرَةِ و جَسِيمِ النَّعمَةِ لَرَجَعُوا إلَى الطَّرِيقِ، و خَافُوا عَذابَ الحَرِيقِ؛ وَ لكِنَّ القُلُوبَ عَلِيلَةٌ، و البَصائِرَ مَدخُولَةٌ»؛ سيد رضي، محمد بن حسين، نهج البلاغة، محقق: صبحي صالح، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق، خطبه 185، ص 270.
2. يعني آن عواملي كه بيشتر مرتبط با مسائل اخلاقي است و در اخلاق يك رذيلت اخلاقي شمرده ميشود.
3 . مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، تهران، صدرا، ج 2، ص 66.
4 . «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ»؛ اسراء، آيه 36.
5 . «وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ»؛ انعام، آيه 116.
6 . به نقل از: مطهري، مجموعه آثار، ج 2، ص 67.
7. همان.
8 . «إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُس»؛ نجم، آيه 23.
9. «أقرَبُ الآراءِ مِنَ النُّهى أبعَدُها مِنَ الهَوى»؛ تميمي آمدي، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم، قم، دار الكتاب الإسلامي، چاپ دوم، 1410ق، ص 194.
10 . «خَيرُ الآراءِ أَبعَدُها مِنَ الهَوى و أَقرَبُها مِنَ السَّدادِ»؛غرر الحكم و درر الكلم، ص 357 – 358.
11 . شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم، 1413ق، ج 4، ص 383.
12 . محمدى ريشهرى، محمد، مبانى شناخت، قم، مؤسسه علمى فرهنگى دار الحديث، سازمان چاپ و نشر، چاپ دوم، 1388ش، ص 71 – 72.
13 . نهج البلاغة، خطبه 192، ص 286.
14. «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ»؛ زُمر، آيات 17- 18.
15 . «انظُر إِلى ما قال و لا تَنظُر إِلى مَنْ قالَ »؛ غرر الحكم و درر الكلم، ص 361.
16 . «خُذُوا الحَقَّ مِن أَهلِ الباطِلِ، و لا تَأخُذُوا الباطِلَ مِن أَهلِ الحَقِّ. كونوا نُقّادَ الكَلام»؛ برقي، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم، دار الكتب الإسلامية، چاپ دوم، 1371ق، ج 1، ص 229 – 230.
17. «مَنْ تَعَصَّبَ أَوْ تُعُصِّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَ الْإِيمَانِ مِنْ عُنُقِهِ»؛ كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، تهران، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق، ج 2، ص 308.
18 . ر. ك: مجموعهآثار، ج 2، ص 68.
19. «وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلا»؛ اسراء، آيه 85.
20. عياشي، محمد بن مسعود، التفسير، تهران، المطبعة العلمية، چاپ اول، 1380ق، ج 2، ص 35 – 36.
21. يونس، آيه 39.
22. اعراف، آيه 169.
23 . «اللَّجاجَةُ تُسِلُّ الرَّأى»؛ نهج البلاغة، حكمت 179، ص 501.
24 . مبانى شناخت، ص 77.
25 . ابن شعبه حراني، حسن بن علي، تحف العقول عن آل الرسول (صلي الله عليه و آله)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم، 1404ق، ص 14.
26 . «مَن غَفَلَ جَهِلَ»؛ غرر الحكم و درر الكلم، ص 575.
27 . «الذِّكرُ نورُ العَقلِ و حَياةُ النُّفوسِ و جِلاءُ الصُّدور»؛ همان، ص 111.
28. «دَوامُ الذِّكرِ يُنيرُ القَلبَ وَ الفِكر»؛ همان، ص 819.