تکه های عبای علّامه بهلول
علّامه بهلول میفرمود: زمانی در مشهد به منزل یكی از فامیل، رفتم. اتفاقاً هوا بارانی بود و خانم خانه هم زایمان كرده بود و چند تا بچه آورده بود و شوهرش هم در منزل نبود. متوجه شدم كه حالش مساعد نیست. به او گفتم: شما بخوابید من از بچهها نگهداری میكنم و او هم خوابید.
نصف شب دیدم، بچهها خیلی گریه میكنند، فهمیدم كه خودشان را كثیف كردهاند. داخل حیاط آمدم كه كهنه بیاورم و آنها را پاك كنم و قُنداق نمایم؛ امّا متأسفانه باران آمده بود و تمام آنها خیس شده بود. به داخل اتاق برگشتم و عبای خود را چند تكّه كرده و به وسیله آن بچهها را تمیز كرده و قنداق نمودم. اذان صبح كه به طرف حرم حضرت رضا -علیه السلام- حركت كردم، در بین راه، چند سگ به من حمله كردند؛ مشغول دفع سگها بودم كه سیّدی آمد و سگها را رد كرد و به من گفت: «كسی كه تا صبح از بچههای ما مراقبت كرده، ما قادر نیستیم چند سگ را از او دفع كنیم؟» بعد هم غیب شد.
آیت الله سیبویه در وصف شیخ بهلول میفرمود: بزرگ فاضل ما، عالم با عمل و عارف سالك كامل، حافظ قرآن و ستاره درخشان و رسیده به درجه سیر و سلوك و عرفان در اوج وصول، نور دیده ارباب معرفت و عقول، آقای حاج شیخ محمدتقی بهلول.
منبع:
برگرفته از كتاب «ملكوتی خاكنشین، سیری در زندگانی حاج شیخ بهلول محمدتقی بهلول» نوشته سیّدعباس موسوی مطلق.