جايگاه اخلاق در فلسفه دكارت
در این مقاله، پس از تبیین نوآوریهای دکارت در زمینه انسانشناسی، در وهله نخست ویژگیهای شك دكارتی، و تقدم اراده بر اندیشه، یعنی ارادی اندیشیدن، بررسی شده و اثبات میشود كه در فلسفه دكارت، اثبات «ایده بداهت» و قضیه «میاندیشم»، مبتنی بر اراده است. «من» اراده میكنم كه شك كنم، فكر كنم، پس هستم. به این ترتیب، اراده به نحو پیشینی در فلسفه او امری پذیرفتهشده است و این نكتهای است كه بیشتر دكارتپژوهان به آن كمتر توجه كردهاند. در بخش دوم، بعد از تعیین حیطه شك، با طرح بحث اراده و جدایی عقل عملی از عقل نظری، تفكیك حكمت از فلسفه در دكارت بررسی میشود. مقاله در بخش سوم درصدد است زیربنای اخلاقیِ موجود اندیشنده، ارتباط آن با «من» طبیعی و کانون وجدانیات را، که نخستین سنگ بنای آن در قضیه بسیط و شكناپذیر «cogito, ergo sum» جلوهگر میشود، بیابد. در مرحله نهایی، به این نكته میپردازد که آیا دكارت میتواند از «اخلاقیات» به عنوان «بالاترین و كاملترین نظام اخلاقی، كه مستلزم معرفت كامل به سایر علوم است و آخرین مرتبه حكمت»، فقط به «اخلاق موقت» بسنده كند؟ با تبیین این مطلب و پاسخ به این پرسش، جایگاه اخلاق در فلسفه دكارت بررسی خواهد شد.