اخلاق (حيا و غيرت) مطلق است يا نسبي؟

«نسبيت»
از سؤال شما پيداست كه با نسبيت در اخلاق آشنا هستيد، امّا به طور مختصر به تعريف نسبيت گرايي و مطلق گرايي مي پردازيم تا مشخص گردد حياء و غيرت مطلق هستند يا نسبي.
نسبي بودن اخلاق بدين معناست كه ارزش ها و اصول اخلاقي ثابت و پايدار نيستند، بلكه با تغيير شرايط و فرهنگ ها،‌ اخلاقيات هم تغيير خواهند كرد.
نسبيت در اخلاق يعني اينكه هيچ خُـلقي به طور كلي و مطلق خوب يا بد نيست. يك صفت در يك زمان و مكان خاص ممكن است خوب باشد و در شرايطي ديگر ممكن است بد باشد. (مجموعه آثار شهيد مطهري، ج16، ص77 و ج21 ص184)
اگر نسبيت پذيرفته شود لازم مي آيد هر گاه جامعه اي كاري انجام داد كه از نظر ما و جامعه ما بسيار ناپسند و زشت شمرده مي شوند، ما نه تنها حق نقد آنان و مخالفت با باورهايشان را نداريم، بلكه بايد آنان را مورد تحسين نيز قرار دهيم
در مقابل نسبيت گرايي، مطلق گرايي است. مطلق بودن اخلاق بدين معناست كه اصول اخلاقي ثابت و پايدار است. اين اصول و ارزش ها نه تنها تابع شرايط و زمان و مكان نمي باشند، بلكه به هيچ عنوان قابل تغيير نيز نيستند.
طرفداران نسبيت اخلاق مثال هايي را به عنوان دليل يا مؤيد ذكر كرده اند. آنان( نسبيت گرايان)‌ مي گويند اگر اخلاق نسبي نيست پس اين همه اختلاف و تفاوت در اخلاقيات جوامع براي چيست؟
به عنوان مثال اسكيموها افراد سالخورده را در برف رها مي كنند تا از گرسنگي جان دهند. در برخي جوامع، فرزندان موظف هستند والدين سالخورده خود را بكشند يا خفه كنند. آنان اين كار را از نظر اخلاقي خوب مي دانند. در حالي كه در جامعه ما اين كار بسيار ناپسند و محكوم است. عده اي والدين خود را پس از مرگ مي خورند و برخي آنان را مي سوزانند. در حالي كه همين اعمال كه نزد آنان احترام محسوب مي شود نزد ما بي احترامي به حساب مي آيد. نسبيت گرايان مي گويند اين اختلافات اخلاقي دليل روشني است براي اثبات نسبيت در اخلاق.
مطلق گرايان به تفاوت هاي اخلاقي كه در جوامع مختلف وجود دارد، اين طور پاسخ مي دهند كه: جوامع در اصول اخلاقي مشترك هستند. تفاوت آن ها در آداب و فرهنگ هاي مربوط به اين اصول است. به عنوان مثال، همه، اصل كلي اخلاقي احترام به پدر و مادر را باور دارند، اما برخي براي اداي اين احترام، پدر و مادر را پس از مرگ مي سوزانند، عده اي پدر و مادر را مي خورند و بعضي آن ها را دفن مي نمايند. تفاوت در، به جا آوردن اين احترام است.
شهيد مطهري معتقد است طرفداران نظريه نسبيت اخلاق، مفهوم واقعي اخلاق را درست درك ‏نكرده اند و به عبارتي خلط بين مفهوم و مصداق كرده‏اند.( سيري در سيره نبوي، ص 89. به نقل از مقاله نسبيت اخلاق از ديدگاه شهيد مطهري‏رحمه الله، حسينعلي رحمتي).
يعني توجه نكرده‏اند كه آنچه در باب حق و عدالت و اخلاق متغير است، ‏شكل اجرايي و مظهر عملي آن‏ها است نه حقيقت و ماهيت‏شان.
به عنوان مثال حجاب نيز اين چنين است. اصل حجاب به عنوان يك پوشش براي قسمت هاي خاصي از بدن مورد اتفاق همگان و عقلا است.(برخي فرهنگ ها كه هيچ حجابي را نمي پذيرند، مطرود هستند.) اما اختلاف در نوع و آداب اين پوشش است. در هر فرهنگي، مقداري از اين پوشش را كافي مي دانند..


«غيرت»
«غيرت» در لغت؛ به معناي رشك بردن، تعصب و حفظ كردن ناموس است. غيرت در اصطلاح عبارت از « يك حس دروني است كه آفرينش براي محافظت و نگاهباني از حريم خانواده و پاسداري از نسل، در وجود مرد نهاده است. در حقيقت، اين حس در مرد وجود دارد كه مي خواهد ناموس خود را از دسترس كامجويي ديگران دور كند و همسر خود را تنها در انحصار خود نگه دارد».
امام صادق - عليه السلام- نيز در حديثي فرمود:«اِنَّ اللّه َ غَيُورٌ، يُحِبُّ كُلَّ غَيُورٍ، وَ مِنْ غَيْرَتِهِ حَرَّمَ الْفَواحِشَ ظاهِرَها وَ باطِنَها؛ همانا خداوند، غيور است و هر غيوري را دوست دارد و از غيرت اوست كه همه گناهان آشكار و پنهان را حرام كرده است»(ميزان الحكمه/ج8/ص579).


جمله عالم ز آن غيور آمد كه حق--- برد در غيرت بر اين عالم سبق‏
او چو جان است و جهان چون كالبد---كالبد از جان پذيرد نيك و بد

 

«حياء»


كو كرم كو ستر پوشى كو حيا--- صد هزاران عيب پوشند انبيا
باز در دل زود استغفار كرد--- تا نگردد ز اعتراض او روى زرد

در تعريف حياء حالت انكسار و شكستگي رواني- كه در اثر مواجهه با امري نكوهيده حاصل مي شود- لحاظ شده است. در كتاب مجمع البحرين حياء اين گونه تعريف مي شود: حياء عبارت است از دگرگوني حال و انكساري كه به جهت ترس از آن چه عيب شمرده و نكوهش مي شود، حاصل مي گردد.
علماي اخلاق حياء را اين گونه تعريف كرده اند: حياء عبارت است از حصر(محصور شدن) نفس و انفعال( درماندگي) آن در ارتكاب حرام هاي شرعي و عقلي و عرفي، به جهت ترس از سرزنش و نكوهش مردم.(جامع السعادات/ج3/ص46).
حياء داراي درجاتي است كه در برخي درجات به خاطر ترس از مردم است، اما حياء بالاتر درك حضور خدا است و بدين جهت رفتار را ترك و تنظيم مي كند.
اى عدوى شرم و انديشه بيا---كه دريدم پرده‏ى شرم و حيا
اى ببسته خواب جان از جادويى--- سخت دل يارا كه در عالم تويى
مهار كرده نفس يا تنظيم رفتار كه از مهمترين رموز موفقيت به شمار مي رود، نيازمند عواملي است كه يكي از موثرترين آن ها«حيا» است. اهميت اين نيروي مهار كننده و نظم دهنده به اين است كه نه مبتني بر ترس است و نه مبتني بر طمع بلكه بر كرامت نفس و درك حضور- خدا-، مبتني است.(براي مطالعه ي بيشتر ر/ك:پژوهشي در فرهنگ حياء/ دالحديث/ عباس پسنديده).

«آيا ‏حياء و غيرت نسبي اند»
در فرهنگ و تمدن هاي مختلف غيرت مردان و حياء زنان با يك ديگر متفاوت است. حال سوال اين است كه اين نشان از نسبي بودن آن دو دارد؟
بايد توجه داشت دو چيز را بايد از يك ديگر جدا نمود: موجوديت غيرت و حياء و موضوع آن دو.
اگر تأثير فرهنگ و تمدن بر اصل و ريشه و ماهيت غيرت و حياء باشد، در حقيقت، موجوديت آن دو را تحت تأثير قرار مي دهد و در اين صورت هم مي تواند آنها را بيافريند و هم مي تواند آن دو را نابود سازد؛ اما اگر تأثير فرهنگ و تمدن بر موضوع غيرت و حياء باشد، اصل موجوديت آنها تحت تأثير قرار نمي گيرد، بلكه اموري كه موضوع غيرت و حيا هستند، متأثر شده، دچار تغيير مي شوند.
به اين مثال دقت كنيد: ممكن است كاري در فرهنگي شرم آور باشد و همان كار، در فرهنگ ديگر، مايه ي مباهات. در اين فرض، موجوديت رواني حيا تغيير نكرده و اين گونه نيست كه در فرهنگ دوم، ريشه حيا معدوم شود؛ بلكه آن چيزي كه در فرهنگ اول، موضوع حيا بود، در فرهنگ دوم، از فهرست موضوعات حيا خارج شده است و در عين حال امكان دارد و بلكه اين گونه است كه در فرهنگ دوم، امور ديگري موضوع حيا قرار مي گيرند.
بنابراين تا انسان هست، غيرت و حيا است. آن چه تغيير مي كند، مصداق ها و موردهاي آن دو است، كه اين امر مطلق بودن آن دو را پيش مي كشد، نه نسبي بودن آنها را.

براي مطالعه بيشتر؛ فرهنگ حيا/ دارالحديث/ عباس پسنديده.( از اين كتاب در اين نوشتار استفاده شده است).

منبع : ​http://akhlagh.porsemani.ir/node/1142