رابطه اخلاق و سیاست؛ جهانگیر مسعودی , سید سجاد ساداتی زاده
چکیده
همبستگی یا عدم همبستگی اخلاق و سیاست از مطرح ترین و پراسترس ترین مباحث در حوزه ی سیاسی و نیز اخلاقی است؛ این نوشتار، کوششی در جهت تبیین نظریه ی رابطه ی اخلاق و سیاست و اثبات یا عدم اثبات سازگاری بین آن ها است. در این خصوص چهار دیدگاه در متون تخصصی وجود دارد که عبارتند از: نظریه ی جدایی اخلاق از سیاست، نظریه ی تبعیت اخلاق از سیاست، نظریه ی دو سطحی اخلاق و سیاست و نظریه ی یگانگی اخلاق و سیاست؛ اولی که نماد بارز آن ماکیاولی است، ورود اخلاق به عرصه ی سیاسی را ممنوع و خطر می¬داند و آن را عامل ناکامی سیاست قلمداد می نماید. دومی در کل نظریه ای مطرود و نامعتبر است و طرفدار چندانی ندارد؛ زیرا برای اخلاق هویت و اصالتی قائل نیست، سومی، که بنیاد آن پذیرش اصول اخلاقی در امور سیاسی است، اخلاق را در دو حوزه ی فردی و اجتماعی مطرح و هویت اجتماعی آن را عرصه ی سیاسی آن می داند و چهارمی که دیدگاهی قابل تامل است، اخلاق و سیاست را از مظاهر حکمت عملی دانسته و هر دو را مسیر سعادت بشر می داند و معتقد به حضور هر کدام در لایه های پنهان و پیدای دیگری است و اخلاق را سیاست فردی و سیاست را اخلاق جمعی می داند. نظر به تقسیم اخلاق به فردی، اجتماعی، مثبت و منفی که شرح مختصر آن ها در متن آمده است، و از طرفی، تقسیم نظام های سیاسی به مردم سالار، اقتدارگرا و توتالیتر، و از دیدگاه تقسیم مطلق سیاست به راستین و غیرراستین، بین سیاست راستین و اخلاق مثبت و جمعی، سازگاری و همبستگی برقرار است؛ بین سایر شاخه ها یا سازگاری نیست یا نظام سیاسی ضد اخلاقی و نامعتبر است؛ و از همان اول هم در فکر سعادت بشر نبوده بلکه به نیت دستیابی به قدرت شکل گرفته است؛ در نگرش اسلامی و نیز در دیدگاه فیلسوفان الهی و حتی فیلسوفان قدیم یونان مانند سقراط، افلاطون و ارسطو، سیاست بر پایه ی اخلاق است و نظام سیاسی منهای اخلاق، سرنوشتی جز دیکتاتوری و فساد ندارد.