سوال از استاد

خلسه چيست؟
ج: خالى كردن ذهن از هر چيز و از هر خيال را مى‏ گويند و مرحوم آقاى قاضى هم خلسه‏ هاى طولانى داشتند و بعضى در خلسه، جذبه به آنها دست مى‏ دهد و ناگهان تكان مى‏ خورند.
 
 آيا خلسه (يعنى در خود فرو رفتن و خالى كردن ذهن از هر چيز غير حق) براى سالكين لازم است؟
ج: بعضى اساتيد عرفان داراى خلسه‏ هاى طولانى بودند و بهتر آن است كه چشم بسته باشد و در جاى خلوت نشسته و افكار از همه جا به دور و فقط به حق مشغول باشد؛ و لازمه‏ اش آن است كه از هر نوع تعيّن و تقيّد ذهن را خالى كند.
 
خلوت و سكوت

حاج مستور

او داراى طىّ‏ الارض بود، وقتى ايشان از كوفه به طرف مسجد سهله مى‏ رفت، گفتم با او بروم. پا گذاشتم براى حركت ديدم نصف راه را رفته است، كمى رفتيم ديدم او به مسجد سهله رسيده است!
 شبى تاريك و بارانى كه زمين گل‏ آلود بود، همراه من آمد. كمى رفتيم توسط ايشان به خانه رسيديم و اين طىّ مسافت بعيد از قدرت او بود.
 فرمودند: مدتى بود از ايشان چيزى (غير مادى) مى‏ خواستم و او نمى‏ داد. از كوفه آمدم نجف، حرم اميرالمؤمنين‏ (عليه السلام) و از او به مولايش امام على‏ (عليه السلام) گله كردم كه چيزى مى‏ خواهم و نمى‏ دهد.

حفظ حريم خانواده

حالات 

بعضى حالات و كراماتى دارند و بعد در سنين پيرى مثلاً، به امراض جسمانى مبتلا مى‏ شوند، آيا همه حالات و قدرت‏ ها مى‏ رود؟
 ج: اگر صفتى يا حالى ملكه شده باشد مى‏ ماند، و الّا حالات غير ملكه‏ اى به اندك غفلتى از بين مى‏ رود.
 
حزن
 بعضى حُزن را بهتر از فكر مى‏ دانند، گويند فكر اختيارى است و حزن طبيعى و جبّلى انسان است، آيا درست است؟
ج: حُزن فرع و شعبه تفكّر است، چون فكر مى‏ كند و به كارهاى گذشته و ناكامى‏ هاى خود مى‏ نگرد، حزين مى‏ شود. در نتيجه تفكر بالاتر و حزن منشعب از فكر است.
 
 حكمت

حال ندارم

حال ندارم

اواخر عمر شريف ايشان كه بر اثر سكته، كسالت غالب بود، حال استخاره مفصل با توضيح و شرح را نداشتند. گاهى از خارج كشور و گاهى يك مسئول با تلفن استخاره مى‏ خواستند.
 عيال مكرمه ايشان مى‏ گفتند: خيره (استخاره بگيريد)، استاد استخاره مى‏ گرفتند و مختصر مى‏ فرمودند. همسرشان مى‏ گفتند: توضيح بدهيد، فلان كس از راه دور است. استاد مى‏ فرمودند: من حال ندارم!!
 
 لا اله‏ الّا اللَّه

قرص و محکم

تعاريف فعلى نه مقامى

استاد بارها از بعضى‏ ها كه مشغول مجاهدت و ذكر و فكر بودند، تعريف مى‏ كرد، امّا نظر ايشان اين بود كه اين براى حال فعلى است. اگر حال باقى بماند يعنى مقام شود، بسيار خوب است. مثلاً درباره يكى از دوستانش كه سال‏ها از نجف و ايران رفاقت داشتند، فرمود: «او سوخته است». اين جمله ايشان نوعاً تعاريف فعلى و حالى همان زمان بوده، ولى از نوع تعاريف مقامى نبوده است.
 

قرص و محكم

صفحه‌ها

اشتراک در آیت الله سید عبد الکریم کشمیری (ره)