سوال از استاد
خلسه چيست؟
ج: خالى كردن ذهن از هر چيز و از هر خيال را مى گويند و مرحوم آقاى قاضى هم خلسه هاى طولانى داشتند و بعضى در خلسه، جذبه به آنها دست مى دهد و ناگهان تكان مى خورند.
آيا خلسه (يعنى در خود فرو رفتن و خالى كردن ذهن از هر چيز غير حق) براى سالكين لازم است؟
ج: بعضى اساتيد عرفان داراى خلسه هاى طولانى بودند و بهتر آن است كه چشم بسته باشد و در جاى خلوت نشسته و افكار از همه جا به دور و فقط به حق مشغول باشد؛ و لازمه اش آن است كه از هر نوع تعيّن و تقيّد ذهن را خالى كند.
خلوت و سكوت
هجران و كسالت هاى جسمانى سبب شد كه اين شمع فروزان، خاموش، و در خانه به عزلت نشسته و مهر سكوت بر لب زند.
عجيب اين است كه يكى از بزرگان قم، منزل استاد آمده بود و گفته بود شما تدريس كنيد!! استاد به ما مى فرمودند: «من حال ندارم، اينان از تدريس صحبت مى كنند».
و وقتى ديگر فرمودند: «اينان حال مرا درك نمى كنند».
راستى چه بهره هايى از مجلس تفكّر و سكوت ايشان نصيب اهلش شد؛ و چه خاطراتى از جنابش در دلهاى دوستانش مانده است!!
البته دو نفر از اولياء در نجف به ايشان فرمودند: «اگر ايران بروى خاموش مى شوى» و گاه گاهى اين كلام را از گوينده اش نقل و ياد مى كرد. جنابش فرمودند: «بزرگان همه رفتند و آخرى آنها سيّد هاشم حدّاد بود».
و اين شعر را مى خواند:
«همه بار سفر بستند و رفتند
مرا خونين جگر كردند و رفتند»
بعد گريه مى كردند و مى فرمودند: «شما زحمت بكشيد و جاى آنها را پر كنيد».
گرچه كَرَمَش غالب بر واردين بود و لطفش افزون، لكن نوعاً مى فرمود: حال ملاقات ندارم، چراكه او فرزانه اى بود كه ساعت ها در خلوتخانه به سكوت مى گذارند و به بى نشانى از همه سرو صداها، به حريم ملكوتى و كبريائى حق وارد بود، و لسانش از ذكر قلبى، ياراى جواب هر سؤالى را نداشت.