شیخ بهایی و مقدس اردبیلی
8 . شیخ بهائی و مقدس اردبیلی
«نقل نموده اند از شیخ عالی مقدار شیخ بهاء الدین محمد عاملی (علیه الرحمة) که فرمود که، به نجف اشرف رفتم و مبادرت کرده به دیدن آن بزرگوار پیش از آنکه او به دیدن من بیاید . داخل شدم به حجره ای که بوریا، فرش آن حجره بود و بعضی از کتب علمی در آن حجره نهاده بود . نشستم در آن حجره و آن کتب را برداشتم و ملاحظه می کردم . ناگاه مردی آمد و سلام کرد و در پایین حجره نشست . من جواب سلام او گفتم و گمان کردم که یکی از خدمه آخوند است . چون ساعتی گذشت و آخوند نیامد به خاطرم خطور کرد که مبادا این مرد آخوند باشد . پرسیدم که تو چه نام داری؟ فرمود که، بنده احمد . پس من برجستم و دست او را گرفتم و با او مصافحه و معانقه کردم و معذرت می خواستم که چون من شما را ملاقات نکرده بودم، نشناختم . فرمود که، چرا معذرت می خواهی؟ من سلام کردم و جواب سلام مرا بر وجه احسن گفتی و فرمودی سلام علیک و رحمة الله و مشغول مطالعه کتاب دینی شدی و این عمل نزد خدا اولی است از آنکه با من صحبتهای متعارف بداری . پس، با او صحبت بسیار داشتم . آخر الامر، آن عالی قدر از آن موضع که نشسته بود (1) برخاست و میل کرد به پایین حجره و در آنجا نشست . از سبب حال پرسیدم . فرمود که، به خاطرم آمد آن آیه کریمه که حق تعالی می فرماید: «تلک الجنة اعدت للذین لایریدون علوا فی الارض و لافسادا والعاقبة للمتقین » . (2)
یعنی: این است بهشت که مهیا شده است برای آنان که نمی خواهند علو در زمین و نه فساد را و عاقبت نیکو از برای پرهیزکاران است . و می ترسم که نشستن در اینجا که صدر مجلس این خانه است، علو در زمین باشد . (3)
منبع:
1) ظاهرا این طور بوده: شیخ بهائی بعد از شناختن و مصافحه و معانقه، او را به بالای حجره و در مکانی که خود نشسته بود می آورد و پس از دقایقی، مقدس به مکان خویش در پایین مجلس برمی گردد .
2) مضمون آیه 83 سوره قصص .
3) حدائق المقربین، نسخه مذکور .