حواله به میرزای قمی


بعد از وفات میرزای قمی شخصی از اهالی شیروان قفقاز همیشه خدمت گزار مقبره میرزا بود، بدون آنکه از کسی پول بگیرد. از او سؤال شد؛ چه چیز تو را وادار کرد که مجّانی به این مقبره خدمت کنی؟ او گفت: من از محترمین اهل شیروان قفقاز بودم و ثروت زیادی داشتم. پس بقصد زیارت خانه خدا و قبور ائمه از شهر خود حرکت نمودم. بعد از فراغ از اعمال حجّ و زیارت مدینه، به طرف مرقد ائمه عراق سوار کشتی شدم. در حین سوار شدن،کیسه پولم در دریا افتاد؛ و امیدم قطع شد و حیران ماندم که چه کنم.

عبودیت، هدف زندگیست

از حضرت آیة الله العظمی بهجت شنیدم که فرمودند: در محضر استادمان آیت الله قاضی بودیم. ایشان فرزندان زیادی داشتند؛ چون چند عیال داشتند.
بچه ها می آمدند و می گفتند: پول بدهید! ایشان می فرمودند: پول نیست! در آخر که بچه ها رفتند، آقای قاضی فرمودند: من اگر بخواهم، طلا هم حاضر می شود!

سراینده شعر گلی گم کرده ام

در زمان کودکی ما یک سید نورانی در تبریز بود به نام آقا سید حسن کهنموئی؛ خیلی فاضل و مجهول القدر بود.
من نوجوان بودم و در مجلس شرح صحیفه سجادیه اش شرکت می کردم. طبع شعر داشت که در آن گاهی به ریاضی و گاهی به رجائی تخلص می نمود.
اشعار دلنشین و خالصانه ای می گفت که بسیار زود در شهرهای مختلف پخش می شد، خیلی اخلاص داشت!
این شعر معروفی که زبان حال حضرت زینب (سلام الله علیها) بعد از شهادت حضرت ابی عبدالله (علیه السلام) است، مال همین سید است.

 

گلی گم کرده ام می‌جویم اورا     به هر گل می‌رسم می‌بویم اورا

تمام فیض عالم حسین است

علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) از استادشان: آیة الحق سید العلماء الربانیین آیه الله العظمی حاج سیدعلی قاضی (رضوان الله تعالی علیه) نقل نمودند که ایشان فرموده اند:

 

تمام فیض ها از مسیر حضرت اباعبدالله (علیه السلام) به عالم می رسد؛ و پیشکار ایشان هم، حضرت اباالفضل العباس هستند!

 

منبع: کتاب نکته ها از گفته ها

نماز باران

در زمان عالم ربانی، مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیت الله العظمی آقا سید محمدتقی خوانساری (رضوان الله علیه) به جهت شدت گرما و کمبود آب در قم، از ایشان خواستند که نماز باران بخوانند. ایشان با عدّه ای مؤمنین می روند و نماز می خوانند.
عدّه ای از کفّار و انگلیسی ها هم که در مسیر مردم را دیده بودند، پرسیده بودند که: اینها کجا می روند؟!
گفته بودند: برای طلب باران از خداوند و نماز استسقاء می روند! آنها خنده ی تمسخر آمیزی کرده بودند.
هنگامی که آیت الله خوانساری نماز را شروع کرده بودند، در وسط نماز، باران شدیدی گرفته بود که در میان مردم معروف است.

جوانی كه تشرف داشت

در تبریز مجتهد جلیل القدری بود به نام آیت الله آقا میرزا رضی تبریزی (رضوان الله علیه) كه در زمان ابتداء طلبگی بنده، ایشان مرحوم شدند.
كتابی است به نام «مطارح الانظار فی طبقات اطباء الاعصار» تالیف میرزا عبدالحسین خان فیلسوف الدوله، كتاب كمیابی است. مؤلف كتاب، برادر آقا میرزا رضی می باشد.
از ثقات شنیدم كه وقتی ایشان به قم آمده بودند و مهمان امام خمینی(ره) شده بودند، ایشان به خانواده شان فرموده بودند: این مهمان ما كسی است كه با دلگرمی می شود از او تقلید كرد! و این كلام ایشان به خوبی دلالت بر عظمت علمی و عملی آقامیرزا رضی دارد.

كشف شيطانی !

مجتهد و عالم بسیار بزرگی كه دارای علوم مختلفه و تألیفات فراوانی است، می فرمود:
طلبه ای بود، گرفتار یكی از مدّعیان عرفان و مسیرهای منحرف شد.
به او گفته بود یك كاری به تو یاد می دهم كه اگر دستور را انجام دهی شبحی ظاهر می شود؛ هرچه آن شبح به تو گفت، اطاعتش كن!
آن جوان طلبه می گوید: آن اعمال و دستورات را انجام دادم و شبح، ظاهر شد.

كمك ارواح مؤمنين

 

يكي از علماء از برادر علامه طباطبايي ، سيد محمد حسن الهي نقل كرد كه فرمودند: من يكي از علماء گذشته را به فاتحه اي ياد ميكردم (از بزرگان علمايي كه در قديم بودند)
يك روز با حالت گله با خود مي انديشيدم كه ما گاهي براي شما فاتحه اي ميفرستيم، اما چيزي نميبينيم؛ شما هم از ما يادي بكنيد!
گويا شب بعدش بود كه آن عالم آمد به خوابم و گفت: از ما گله كردي؟! يادت نيست كه در فلان روز در فلان اداره كاري داشتي گرفتاري ات حل نميشد، ميخواستند كارت را درست نكنند؛ اما يك مرتبه ديدي تعلل ها كنار رفت، كارت را درست كردند و مشكلت حل شد؟! آن، كار من بود!

 

عاقبت بخيری

گاهی وقتها یك نقطه روشن در زندگی انسان در یك مواقع خاصی از انسان دستگیری می كند.
بعضیها كه عاقبت به خیر می شوند، مربوط به همان نقطه روشن در وجودشان می باشد.
اما كسی كه عاقبت به خیر نشده و جهنمی می شود، معلوم می شود همان نقطه روشن را هم ندارد! روایت هم این مطلب را تأیید می كند.
حدود سی سال قبل، در تهران شخصی بود كه در همه جا مشهور به فسق و فجور بوده است.
یك مرتبه می بینند این شخص، از عباد و زهاد شده است.

گيرنده می خواهد

در قم سید بزرگواری بود و چاپخانه داشت!
از خواصّ علامه طباطبایی و محرم سرّ ایشان بود. این سید دارای معنویات و حالات بالا و اهل كتمان بود. روزی در منزلش ما را دعوت كرد.
بنده با شخص دیگری خدمتش رسیدم. در ضمن صحبت، به پهنای صورت اشك می ریخت.
قضیه ای ازعلامه طباطبایی (رضوان الله علیه) نقل كرد گفت: روزی با آقا كار داشتم رفتم در منزل ایشان؛ هر چه در زدم و منتظر ماندم كسی نیامد، معلوم شد كسی در منزل نیست.

صفحه‌ها

اشتراک در نکته های ناب اخلاقی