خدا می بیند

آیت الله العظمی شیرازی فرموده اند: در جریان سفر مرحوم شوشتری به ایران، هنگامی که ایشان وارد تهران شد انبوه مردم از جمله سفیر روسیه به ملاقات ایشان رفتند. مردم تقاضای موعظه کردند و مرحوم شوشتری بنا به اصرار مردم، سرش را بلند کرد و فرمود: «مردم! آگاه باشید که خدا در همه جا حاضر است و به نهان سینه ها داناست؛ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ.»

سر در گمی

آیت الله سید محمد حسن نجفی قوچانی می گفت: چند ماهی بود که برای تحصیل به نجف رفته بودم ولی حجره پیدا نکردم و ناچار در محل نامناسبی به سر می بردم تا این که طلبه ای اصفهانی که عمویش نیز در نجف بود برای تحصیل به نجف آمد و از من اجازه خواست تا زمانی که عمویش برای او حجره پیدا کند، آنجا بماند. پس از یک هفته با خوشحالی آمد و گفت: عمویم برایم حجره پیدا کرده به زودی به آنجا خواهم رفت.کمی متأثر شدم از این که 6، 7 ماه است در یک زباله دانی با سختی به سر می برم و حجره مناسبی پیدا نکرده ام.

صبر و سپاس

زنی زیبا و بیابان نشین که همسری زشت‌رو داشت در آئینه نگریست و به شوهر خود گفت: من امیدوارم که هر دو به بهشت برویم. 
مرد گفت: از چه طور؟ 
زن در جواب گفت: از آن جهت که من به تو مبتلا شدم و صبر پیشه کردم و خداوند مرا به تو عطا کرد و تو به این نعمت شکرگزاری و همانگونه که می‌دانی شکرگزار و صبر کننده هر دو به بهشت می‌روند.
-------------------------------
 کشکول شیخ بهائی، دفتر سوم. 

کنترل خشم در حد کمال


همسر یکی از حکیمان و فیلسوفان و فرزانگان با ایشان جدال می کرد و با بی ادبی فریاد می کشید. زن ناسزا می‌گفت، امّا آن عالم بزرگوار سکوت اختیار کرده بود و زن همزمان با جدال با شوهر به شستن لباس مشغول بود و آن عالم مشغول مطالعه بود. وقتی که زن دید ایشان با آنکه ناسزا می شنود آرام و صبور نشسته و واکنشی نشان نمی دهد، ناگهان خشم زن بالا گرفت و آب های چرکین داخل طشت لباسشوئی را بر سر او ریخت و کتاب و لباس و سر و صورت آن عالم را خیس و کثیف کرد. 
آن حکیم و استاد اخلاق سر از کتاب برداشت و خطاب به زن گفت: تا به حال مثل ابر، رعد و برق می‌کردی اکنون باران باراندی!

شوخی طبعی نبی گرامی و امیرالمومنین (علیهم السلام)

مزاح پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیهما السّلام)
روزی حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله) با امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نشسته بودند و با یکدیگر خرما می‌خوردند، هر خرما که آن حضرت می‌خورد به دور از چشم حضرت امیر (علیه السّلام) دانه آن را نزد او می‌گذارد. وقتی خرماها تمام شد همه ی هسته‌ها نزد حضرت علی(علیه السلام) بود و نزد آن حضرت هیچ هسته‌ای نبود. پس پیامبر (صلّی الله علیه و آله) به شوخی فرمودند: هرکس هسته خرمای بیشتری نزد او جمع شده باشد، پرخور است. حضرت امیر (علیه السّلام‌) در جواب گفت: هر که خرما را با هسته خورده باشد پرخور است!

بازی با تسبیح

روزی سید جمال الدین اسد آبادی در حضور سلطان عبدالحمید، پادشاه عثمانی نشسته بود و با دانه‌های تسبیح خود بازی می‌کرد. 
وقتی از محضر سلطان خارج شد، درباریان به او گفتند: چرا در حضور سلطان با تسبیح بازی می‌کردی؟ 
سید با نهایت بی‌اعتنایی گفت: چطور به کسانی که با سرنوشت میلیون ها نفر بازی می‌کنند و به افراد نالایق مقام و طلا می‌بخشند، مردان با استعداد و آزاده را به بند کشیده و در زندان می‌اندازند و از زشت کاری های خود شرم و پروا ندارند، حرفی نمی‌زنید امّا به سید جمال الدین حقّ نمی‌دهید که با دانه های تسبیح خود بازی کند؟

پاسخ کوبنده

حاضر جوابی مؤمن طاق

پس از شهادت امام صادق(علیه السلام) یکی از مخالفان آن حضرت به مؤمن طاق(1) به عنوان طعنه گفت: امام تو از دنیا رفت. مؤمن طاق فورا در پاسخ گفت: اما پیشوای تو (شیطان) تا قیامت زنده است. (2)

----------------------------------------------

در حجّ به یاد خدا باش!

 

سالی مهیای سفر بیت الله بودم، برای خداحافظی و رهنمود گرفتن به محضر مقدس حضرت استاد علاّمه طباطبایی (قدس سره) مشرّف شدم، درب منزل را زدم، آقا پشت درب آمدند، عرضه داشتم مهیای سفر بیت الله الحرام هستم سفارشی بفرمایید.
جناب علامه همین طور که دستهایشان را به درب حیاط زده بودند؛ فرمودند:
 

به یاد خدا باش که قرآن فرمود: فاذکُرونِی إذکُرکُم.

 

منبع: کتاب جمع پراکنده

صفحه‌ها

اشتراک در نکته های ناب اخلاقی