بهره مندی مقدس اردبيلی از ولايت حضرت علی (عليه السلام)

مرحوم  شیخ عباس قمی در کتاب تحفه الرضویه آورده است:
وقتی که مرحوم مقدس اردبیلی از دنیا رفت، یکی از مجتهدین او را در خواب دید که با وضع خوبی از روضه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بیرون آمده، از آن مرحوم پرسید: شما از کجا به این مقام و مرتبه رسیدید؟
مقدس اردبیلی ( ره) پاسخ داد:
بازار عمل را کساد دیدم ( یعنی عملی که به درجه قبول برسد خیلی کم است ) ولی ولایت صاحب این قبر ( حضرت علی علیه السلام) به ما بهره وافری داد. 

 

سيلی در مقابل سيلی!

یکی از بزرگان قم نقل کرده است :
 من مدت دوازده سال از قم به تهران نرفتم تا آنکه یک کار ضروری برایم پیدا شد که ناچار شدم به تهران بروم  .
در آن ایام رضاشاه قلدر، دستور کشف حجاب را داده بود  و مأمورین این دستور را با شدت اجرا می کردند .  من در تهران در یکی از خیابانها می رفتم دیدم زنی با چادر می رود تا چشم یکی از افسران به آن زن افتاد با شدت یک سیلی به او زد و چادر را از سرش کشید به طوری که من وحشت زده شدم  .

ثواب کربلای نرفته !

آیت الله شهید حاج آقا مصطفی اصفهانی  از اولیاء الله و از علمای درجه یک شهر اصفهان بود.
یک بار قصد زیارت کربلا می کند و آماده می شود که با عیال به زیارت برود.
در مرز مسؤل گمرک متعرض می شود که می خواهم همسرتان را با عکس و گذرنامه تطبیق کنم.
ایشان می فرماید: یک زن باید این کار را انجام دهد ولی مسؤل گمرک می گوید:
نه، من خودم می خواهم مطابقت کنم.
ایشان می فرماید: ما معذوریم از انجام این کار.

حاج آقا بهشتی سه روز آنجا می ماند. تمام زوار کنترل شده و به زیارت امام حسین علیه السلام می روند ولی آن مرحوم موفق نمی شود.

ارزش علم و احترام معلم نزد فخر رازی

در کتاب « معجم الادباء» از ابوطالب عزیز الدین از ادباء و علماء قرن ششم هجری نقل  شده است  که :
 در زمانی که فخر رازی به مرو آمده بود منزلتی بزرگ و آوازه ای بلند و ابهتی عظیم داشت به نحوی که به احترام او کسی سخنش را قطع نمی کرد و در مقابل او نفس نمی کشید.
 من برای استفاده از محضر او به محضرش آمد و شد داشتم.

 روزی به من گفت: دوست دارم برای من درباره سلسله نسب طالبیون ( فرزند ابوطالب) کتابی بنویسی تا آن را بخوانم چون نمی خواهم  در این مورد جاهل باشم.
گفتم می خواهید به صورت مشجر انساب ایشان را ترسیم کنم با یه صورت نثر بنویسم؟

استقامت و سخت کوشی در مذاکرات علمی


جناب حاج کریم، فراش صحن مطهر سیدالشهداء (علیه السلام) می گفت :
من در سن بیست سالگی که در صحن خدمت می کردم یک شب منادی صحن ندا داد که درهای حرم بسته می شود، دیدم جناب آقای بهبهانی و شیخ یوسف بحرانی که با هم مشغول مباحثه علمی بودند از داخل حرم بیرون آمدند و در رواق مطهر ایستادند و باز مشغول مذاکره شدند تا آنکه منادی دوباره ندا داد که درهای صحن بسته می شود .
آن دو از درب قبله از صحن خارج شدند و در پشت در به مذاکره خود ادامه دادند، تا اینکه نزدیک صبح که من برای گشودن درهای صحن مطهر آمدم دیدم هنوز ایستاده مباحثه می کنند.

ملا محمد صالح مازندرانی وایستادگی در برابر فقر

پدر ملا محمد صالح مازندرانی گرفتار فقر بود.
روزی به ملا صالح فرمود که من دیگر نمی توانم مخارج تو را تحمل نمایم تو خودت برای معاش فکری کن .
ملا صالح ناچار به شهر اصفهان مهاجرت کرد و در یکی از مدرسه های آن شهر ساکن شد آن مدرسه موقوفه ای داشت که به هر نفر در روز دو غاز می رسید که کفایت زندگی روزانه را نمی کرد .

شرط مقدس اردبیلی برای هم حجره شدن با یک طلبه

مرحوم مقدس اردبیلی در حجره ای تنها زندگی می کرد.
یکی از طلاب مدرسه مایل شد که با مقدس هم حجره باشد و در این باره با شیخ حرف زد ، شیخ قبول نکرد او زیاد اصرار و التماس نمود.
 شیخ فرمود : قبول می کنم با این شرط که هر چه از حال من اطلاع پیدا کنی به کسی نگوئی و اظهار نکنی.
آن مرد قبول کرد. مدتی با هم بودند تا آنکه زمانی رسید که هر دو مبتلا به تنگی معاش شدند به حدی که قوت لایموت هم نداشتند و به کسی هم اظهار نمیکردند، تا آنکه آثار ضعف و ناتوانی از چهره آن مرد نمودار شد در آن حال کسی از کنار آن مرد عبور کرد .

بیهوشی در پای درس

در پاورقی کتاب تعلیم و تعلم صفحه 76 آمده است:
از شادروان استاد جلال همائی نقل شده  که در مصاحبه رادیوئی می گفت :

من با مرحوم آیة الله حاج شیخ هاشم قزوینی که از اساتید حوزه علمیه مشهد بود در دوران جوانی در اصفهان همدرس بودیم روزی در اثنای مباحثه ناگهان حال ایشان منقلب شد و بیهوش بر زمین افتاد .
ما با وحشت و اضطراب طبیبی را به بالین او آوردیم  ، طبیب پس از معاینه لازم دستور داد به او شربت قند دادیم خوشبختانه مفید واقع شد بیمار چشمان خود را باز کرد بلافاصله کتاب را برداشت و پرسید از کجا ماند؟!

صفحه‌ها

اشتراک در نکته های ناب اخلاقی