به مقام مکاشفه رسیده اى ؟ (آیت الله ملکی تبرریزی)

آیت اللّه اراکى فرمودند: … یک آقا سید مهدى کشفى بود پسر آقا سید ریحان اللّه کشفى – نوه آقا سید جعفر کشفى – که از بروجرد بودند و پدرش ‍ در تهران بزرگ شد و (خود او در قم ) در کوچه ما منزل داشت . این آقا سید مهدى با دایى زاده آقا طالقانى به نام آقا سید محى الدین پیش بنده مکاسب مى خواندند. این آقا سید مهدى (در این ) اواخر متخصصین و مخصوصین آقا میرزا جواد آقا شد. به درس او خیلى علاقه مند بود و سلام و علیک زیاد داشتند و به او اخلاص و مودّت زیاد داشت .

نماز صبح آیت الله معصومی همدانی

مرحوم آیت الله آخوند معصومى، مرد خدا، اهل دعا، حلیف خلوت و جلیس‏ تهجّد و انیس جلوت بود او این سیر و سلوك باطنى و عرفانى را از استاد بزرگوارش ‏مرحوم عارف ربّانى و سالك صمدانى، آقاى حاج میرزا جواد آقا ملكى تبریزى ‏فرا گرفته بود. استادى كه همیشه به او ارادت مى ‏ورزید و ذكر جمیلش، همیشه بر سر زبانش بود.

داستان حاج میرزا خلیل تهرانى در برزخ

مرحوم حاج میرزا حسین نورى كه از بزرگ‌ترین محدّثین جهان تشیّع است در كتاب علمى و ارزشمند «دارالسلام» نقل مى‌كند:

حاج میرزا خلیل طهرانى در اوائل طلبگى در شهر قم در مدرسه دارالشفاء به تحصیل اشتغال داشت و از حیث فقر و تهیدستى در سختی و مضیقه بود، به طورى كه بعضى شب‌ها را گرسنه مى‌خوابید.

شبى در فصل زمستان از مدرسه بیرون رفت تا قدرى ذغال تهیه كند، به خانمى برخورد كه با دو بچه كوچك كنار كوچه نشسته و با چشم گریان به آنها مى‌گوید: من به هر كجا رفتم كه منزل گرمى از براى شما تهیه كنم ممكن نشد، مى‌ترسم امشب در آغوش من از سرما تلف شوید!!

میرزا جواد آقای ملکی تبریزی و توصیه ی به عذرخواهی

آیت الله سید حسین فاطمی قمی ( از شاگردان برجسته میرزا جواد آقا )  می فرمودند :

این گونه بود فرمایشات ایشان که مؤثر واقع می شد.

حقیر در شبی از شبهای ماه رمضان برای کاری بیرون شهر رفته بودم ، دیدم عده ای از جوان ها و چند نفر هم از اهل علم برای تفریح و گردش بیرون رفته بودند، این منظره بر من ناگوار آمد.

عاقبت بی‌توجهی به همسایه

ماجراهاى بسیارى درباره دستگیرى علامه بحرالعلوم از بینوایان و رسیدگى به حال‏ مستمندان نقل شده است. نقل کرده‌اند که ایشان شب‌ها همانند جدش‏ امیرالمؤمنین -علیه‌السلام- كوله‏ بارى از مواد غذایى را بر دوش مى‏ گرفت و از تاریكى شب ‏استفاده مى‏ كرد و در كوچه‏ هاى نجف به راه مى‏ افتاد و بر در خانه هر فقیر مستمندى مقدارى غذا و پول قرار مى‏ داد و همواره از حال مردم سؤال مى‏ كرد و به ‏بینوایان رسیدگى كامل داشت.

دستش را ببوس و عذر بخواه

روزی آیت الله بافقی را برای زیارت حرم حضرت معصومه (علیها السلام) برده بودیم؛ در حالی که، یک بازوی ایشان را گرفته بودم و یکی دیگر بازوی دیگر ایشان را گرفته بود. به سیدی که کوچک تر از من بود و از شاگردان حقیر هم بود، گفتم: «کفش های آقا را جلوی پایش بگذار». دیدم حال آیت الله بافقی متغیّر شد و اشک در چشمش حقله زده و فرمود: «آیا از خدا و عمه این سید - حضرت معصومه علیه السلام - خجالت نمی کشی که در مقابل عمه اش جسارت می کنی که کفش آخوندی مثل مرا را جلوی پایش بگذارد؟ من چه کاره ام؟ باید دست او را ببوسی و رضایت بخواهی». حقیر متنبه شده، استغفارکردم و از آن سید حلالیّت طلبیدم.

توسل به امام زمان (عجل)

روزی به محضر مرحوم بافقی رحمة الله مشرّف شدیم. از قضا آن روز، جمعه و مصادف با نیمه شعبان بود. فرمودند: «امروز، روز عید است. آیا چیزی از مدح مولایمان دارید؟» کسی اظهار کرد: «آقا! روز جمعه است و مدح هم شعر است و شعر هم مکروه است». مرحوم بافقی متغیر شد و فرمود: «آیا مدح مولایم ولی عصر شعر می شود؟ استغفار کنید». باز یکی از حاضران، از روی مزاح گفت: «آقا! شما حال دارید؟» فرمود: «آیا می شود که بنده، مولا را به خود متوجه بیند و بی حال باشد. من همیشه حال دارم. بخوان!».

آن شخص شروع کرد به قصیده بهائیه که شیخ بهایی سروده و حکایت از تشرّف خود به محضر حضرت دارد:

محبت کامل و توسل تام

مرحوم بافقی به قدری به وجود حضرت بقیة الله عجل الله تعالی وفرجه الشریف محبت و ارادت میورزید که همواره ذکر و یاد حضرت را در قلب و بر زبان داشت و در همه ی امور، توسل به حضرت را کافی و تمام می دانست. تا آنجا که در هیچ مجلسی نمی شد که برای فرج آن حضرت، دعا نکند.

صفحه‌ها

اشتراک در اسوه های اخلاقی