محقق اردبیلی در مدت عمر گرانمایه خود خدمات ارزنده ای برای عالم تشیع انجام داد. وی پس از كسب علوم عالی بر كرسی تدریس نشست و با كمال دقت و حوصله مسائل و مباحث علمی را به شاگردان خویش تعلیم داد. او همان گونه كه نفس خویش را تهذیب كرده بود معتقد به تهذیب زواید و اضافات كتابهای درسی حوزه بود و از تدریس و تعلیم مطالبی كه فایده ای بر آن مترتب نبود پرهیز می كرد. او با نفس قدسی خود كسانی را برای جامعه بزرگ تشیع تربیت كرد كه هر یك چهره ای برجسته در علم و اجتهاد شدند و منشا آثار ارزنده ای برای عالم اسلام گردیدند. شاگردان برجسته وی را چنین برشمرده اند:
وی از آن جمله عالمانی است كه مورد تجلیل فراوان علما و فقها قرار گرفته است . سید مصطفی تفرشی از معاصران محقق اردبیلی می نویسد: (امرش در جلالت و اطمینان و امانت مشهورتر از آن است كه ذكر شود و بالاتر از آن است كه عبارتی بتواند آن را وصف كند. او متكلمی فقیه و عظیم الشان و جلیل القدر و بلند منزلت و باورع ترین شخص زمانش و عابدترین و با تقواترین آنها بود.)
شیخ حر عاملی كه خود از چهره ها و بزرگان دین و دانش است می نویسد: (احمد بن محمد اردبیلی عالمی فاضل ، محققی عابد، مورد اطمینان و پارسا، عظیم الشان و جلیل القدر و معاصر شیخ بهایی بود)
طبق گفته استاد در نجف اشرف شاگرد سلوكى داشتن را مورد سؤال قرار مى دادند و ايشان شاگرد سلوكى خاصى نداشتند و ما نشنيديم، اما آن چه مشهود بود، شاگردان سلوكى را در ايران پرورش دادند.
و شما
يكى از شاگردان خاص استاد نقل كرد كه روزى كسى از من درباره شاگردان خصوصى استاد سؤال كرد و من يكى را نام بردم و خودم را نام نبردم.
بعد به منزل استاد آمدم و سؤال و جواب را براى ايشان نقل كردم. ايشان صريحاً فرمود: «و شما»!!
باوفاست
خيلى افراد بودند كه ايشان را دوست داشتند و مى آمدند دمِ در، التماس مى كردند كه فقط يك نظر آقا را ببيند. به من قسم داد كه فقط اجازه بدهيد يك كلام با آقا حرف بزنم. گفتم آقا دم در نمى آيند و سفارش هم كرده اند كه كسى نيايد. آنقدر التماس كردم كه آقاى كشميرى آمدند دم در.
آن آقا گفته بود شما را به خدا وقتى امام زمان (عليه السلام) را مى بينى اينكار را بكن. يك دفعه آقا با يك غضبى در را بستند و آمدند داخل. آن وقت آن آقا رفته بود پيش رفقايش گفته بود؛ آقاى كشميرى بدون علت اينكار را نكرده، حتماً در آن روز من گناهى كرده بودم و ايشان فهميده كه اينطور در را بست و اعتنا نكرد.
فرزند استاد گفت: در سازمان كشتيرانى (در ايران) كه بودم، يك عرب لبنانى بود كه يكبار از من سؤال كرد؛ تو كه نامت كشميرى است، سيد عبدالكريم كشميرى را مى شناسى؟ من در يونان درباره اش مطالبى شنيده ام. گفتم: پدر من است. گفت: در استخاره هم مشهور است؟ گفتم: بله، گفت: مى خواهم او را ببينم.
رفتم منزل به پدرم گفتم: يك آقايى مى خواهد بيايد اينجا كه من در كارم با او سروكار دارم، مواظب باشيد خرابكارى نشود. شما را به جان مولا قسم تحويلش بگير.